گنجور

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۱

 

به سر زلف تو کز زلف تو سر می‌نکشم

چه کنم نیست جز اینم سر سودای دگر

رحمی ای خواجهٔ منعم به گدای در خویش

که ندارد ز تو جز بوسه تمنای دگر

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۲

 

رهم نمیدهد اغیار بر سر کویش

که کام دل بنگاهی ستانم از رویش

هزار جان و دلم دادی ایدریغ خدای

که بستمی دل و جانی بهر سر مویش

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۳

 

جز دو ابروی کج یار بروی چونگار

می ندیده است کسی در سر یکمه دو هلال

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۴

 

گر بدل از صحبتم داری ملال

بکشم ایزیبا پسر خونم حلال

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۵

 

هزار شانه به زلف نگار خویش کشیدم

ز ازدحام دل خویش در میانه ندیدم

کسان که دل به تو داده است کام خود ز تو خواهد

منم که با تو به پیوستم و ز خویش بریدم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۶

 

دم شاهی زنم از بندگی حضرت تو

حلقه‌ای گر ز سر زفت تو در گوش کنم

دل ز همخوابگی حور برآساید اگر

با خیال تو شبی دست در آغوش کنم

چگونه سر بدر آرم ز حلقّ سر زلفت

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۷

 

گفتم هوای زلف تو از سر بدر کنم

ترسم کم عمر در سر اینکار سر کنم

از قیل و قال مدرسه نگشود کار دل

رفتم بخانقاه که فکر ذکر کنم

بگرفت دل ز صحبت ابنای روزگار

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۸

 

تا پی عربده مژگان تو پیوست به هم

شست زنجیری زلف تو ز جان دست به هم

به سر زلف تو از شانه شکستی مرساد

که شکست دل ما را نتوان بست به هم

پیش چشم تو اگر جان نسپارم چه کنم

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۹

 

با سینه غمت را سروکار بست و گرنه

صد بار ز آه سحرش سوخته بودم

یک لحظه فراق توام از دیده فرو ریخت

اشکی که به صد خون دل اندوخته بودم

تا جای خیالت نشود تیره شب هجر

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۰

 

با همه شعلۀ آهی که شب از سینه بر آرم

راست بر طرۀ شبرنگ تو ماند شب تارم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۱ - تضمین

 

منم امروز که در صنعت عشق استادم

آه جانکاه مرا تیشه و من فرهادم

بعث نیست در این دیر کهن فریادم

فاش میگویم و ازگفتۀ خود دلشادم

بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۲

 

ساقیا ساغرِ دوشینه نَبُرد از هوشم

باده پیش آر که مخمور در شراب دوشم

گر چنین جلوه نماید رخِ گندم‌وَشِ یار

حاصلِ دنیی و عقبی به جویی نفروشم

اینچنینم که سر زلف تویی سامان کرد

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۳

 

دفتر دانش ما اشگروان پاک بشست

خیز تا از خط جانانه سودای طلبیم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۴

 

ز هجر از پیش یار افغان نمی‌کردم چه می‌کردم

غم دل شکوه با جانان نمی‌کردم چه می‌کردم

اگر مردانه نقد جان خلاف رأی این و آن

فدای آن شه خوبان نمی‌کردم چه می‌کردم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۵

 

هوای زلف تو تا جا گرفته در دل من

بجز خیال پریشان نبوده حاصل من

ز حیرت تو نماند مرا محال جواب

اگر بحشر رود پرسشی ز قاتل من

خیال روی توام آرزوست شب در خواب

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۶

 

در حلقۀ گیسوی تو هر حلقه اسیری

وز نرگس خمار تو هر گوشه خرابی

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۷

 

در ره بادیه کردیم سراغی تو بسی

واقف از کعبۀ کوی تو ندیدیم کسی

دست بردامن زاهد زدنم عیب مکن

غرقه در بحر زند چنگ بهر خار و خسی

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۸

 

ای سرمه‌سای چشم بتان خاک راه تو

صد حلقه دل به حلقهٔ زلف سیاه تو

گر در سر است قتل جهانیت باک نیست

بر پای خود کشم به قیامت گناه تو

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۹

 

آنقدر مهلتم از هجرده ایجان که بدل

نقشی از صورت زیبای تو تصویر کنم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۸۰

 

ای زلف ز بسکه خود پریشانی

آشفتگی دلم نمیدانی

نیر تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵