گنجور

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱ - مثنوی ساقی نامه

 

بیا ساقی ای محرم راز من

حریف کهن عهد دمساز من

از آن آتشین بادۀ لعل گون

که از رشگ سازد دل لعل خون

بمن ده که از خود خلاصم دهد

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲ - قصیدهٔ ساقی نامه

 

ساقی بیار باده که شد مام روزگار

آبستنی به سلطنت آل آبدار

قَحط‌ُالرِّجال بین که جوانانِ بی‌پدر

نازد به چرخ پیر سر از اوج اعتبار

آن را که در شمار نیارد کسش به قدر

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۳ - در باب کتاب خیرات حسان گفته

 

ز خیرات حسان آمد یقینم

که در روی زمین قحط الرجال است

و گرنه با وجود شیر مردان

چه جای ذکر ربات الحجال است

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴ - متفرقه

 

گفتم آید چو شوم پیر دل از زلف تو باز

سر پیرانۀ من بین و تمنای دراز

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵ - وله

 

مشکل به تو افتاده مرا و نتوان گفت

مشکل به تو افتاده مرا مشکلم این است

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶

 

گر نیست مه رخت ز چه رو از شکنج زلف

هر شامگه بشکل دگر سر برآورد

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷

 

زآه من دل آن سنگدل به تنگ آمد

دلا بنال که این تیر هم به سنگ آمد

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۸

 

بس که از آه سحر مشعله روشن کردم

دزد شب را سوی دل راه معین کردم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۹

 

طاقتم نیست دلا بار غم هجران را

همره قافله کن روز وداعش جان را

قرص خور گر بخم زلف کشیدی چه عجب

اینچنین گوی بیایست چنین چوگان را

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۰

 

کافر عشقم و سودای بتانم دین است

زاهد از حق مگذر دینی اگر هست این است

روز نوروز خط سبز و لب نوشین است

مژده ایدل که بهار آمد و فروردین است

بتمنای طبیبی که ببالین آمد

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۱ - قطعه

 

آمد آهسته شب به بستر من

دلبری کافت دل و دین است

گفتمش کیست که هان که در شب تار

اینچنین شب روی نه آئین است

اسم شب ده و گرنه دزد دلی

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۲

 

اگرم ز بی نیازی همه خوار و زار دارد

چه غم آنگل دورو را که چو من هزار دارد

ز غمت سینه این آه از آن نهفته دارم

که مرا ز بی چراغی بسر مزار دارد

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۳

 

کشتیم زار و نکردی نگه از ناز به رویم

حسن عهد تو همین بود دریغا چه بگویم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۴

 

نه تیر رفته بسوی کمان فراز آید

نه روزگار جوانی که رفت باز آید

نعیم روز جوانی مده بدست هوا

که شمع شب ز هوا زود در گداز آید

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۵

 

دلم چگونه نپیچَد به خُود ، چُو مار امشب،

فتاده در کف اغیار زلف یار امشب

چرا ز دل نکشم چون هزار نالۀ زار

که خفته نوگل من در کنار خار امشب

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۶

 

دلبرا الفت رندان کهن کار تو نیست

صحبت مجلس اغیار سزاوار تو نیست

گر قصوری ز سر طرۀ طرار تو نیست

ز چه بازار کس آشفته ز بازار تو نیست

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۷

 

پاس خوددار که تو مست و حریف عیار است

دزد جهدش همه آشفتگی بازار است

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۸

 

هرزه گردی نه سزای چو تو شیرین پسر است

کار رندان دگر و شیوۀ خوبان دگر است

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۹

 

دل چو بر عهد تو ای خسرو خوبان ستم

رشتۀ الفت شیرین دهنان بگسستم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۰

 

بسکه در صورت زیبای تو حیران بودم

غافل از شیوۀ بدعهدی خوبان بودم

نیر تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۵