گنجور

 
۱
۲
۳
۱۰
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

خورشید رخت چو گشت پیدا

ذرّات دو کَون شد هویدا

مهر رخ تو چو سایه انداخت

زان سایه پدید گشت اشیاء

هر ذرّه ز نور مهر رویت

[...]

۱۴ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ز روی ذات بر افکن نقاب اسما را

نهان به اسم مکن چهرۀ مسمّا را

نقاب بر فکن از روی و عزم صحرا کن

ز کنج خلوت وحدت دمی تماشا را

اگر چه پرتو انوار ذات محو کند

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

بیاور ساقی آن جام صفا را

دمی از ما رهایی بخش ما را

خدا را گر توانی کرد کاری

بکن کاری بکن کاری خدا را

چو چشم خویشتن سرمست

[...]

۱۱ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا‏

‏وی روی تو در آینۀ کَون هویدا‏

‏‏تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد‏

‏عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا

هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا‏

‏وی روی تو در آینۀ کَون هویدا‏

‏‏تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد‏

‏عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا

هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

ورای مطلب هر طالب است مطلب ما

برون زمشرب هر شارب است مشرب ما

به کام دل به کسی هیچ جرعه ای نرسید

از آن شراب که پیوسته می کشد لب ما

سپهر کوکب ماست از سپهر ها برون

[...]

۱۰ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

به‌دست خویش چهل صبح بامداد الست

ندید تخم گلی تا نکشت در گل ما

چه ماه بود که از آسمان فرود آمد

نشست خوش متمکن به برج منزل ما

ملک که بود که افتاد در چه بابل

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

هیچ دانی که کیستیم و شما

سایه آفتاب نور خدا

سایه آفتاب تابش اوست

تابش مهر هست عین ضیا

نیست خورشید از شعاع بعید

[...]

۱۶ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

بیا در بحر و دریا شو رها کن این من و ما را

که تا دریا نگردی تو ندانی عین دریا را

اگر موجت از آن دریا درین صحرا کشد روزی

چنانت غرقه گرداند که ناری یاد از صحرا

اگر امواج دریا را بجز دریا نمی بینی

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

بیا بر چشم عاشق کن تجلی روی زیبارا

که جز وامق نداند کس کمال حسن عذرا را

بصحرای دل عاشق بیا جلوه کنان بگذر

بروی عالم آرایت بیارا روی زیبا را

دمی از خلوت وحدت تماشا را به صحرا شو

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

ای بلبل جان چونی اندر قفس تن‌ها

تا چند درین تنها مانی تو تن تنها

ای بلبل خوش‌الحان زان گلشن و زان بستان

چون بود که افتادی ناگاه به کلجن‌ها

گویی که فراموشت گردیده درین گلخن

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

چون تافت بر دل من پرتو جمال حبیب

بدید دیده جان حسن بر کمال حبیب

چه التفات بلذات کائنات کند

کسی که یافت دمی لذت وصال حبیب

بدام و دانه عالم کجا فرود آید

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای کرده متجلی رخت از دیده هر خوب

وی حسن و جمال همه خوبان بتو منسوب

بر صفحه رخساره هر ماه پری روی

حرفی دو سه از دفتر حسنت شده مکتوب

محبوب ز هر روی بجز روی تو نبود

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

مرا که لعل لبت ساقی است و جام شراب

از آن دو نرگس مست توام مدام خراب

مرا که زمزمه قول دوست در گوش است

چه حاجت است آواز چنگ عود و رباب

فتاده بر رخ دلبر بطالع مسعود

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

ای صفات بیکران تو طلسم گنج ذات

گنج ذات تو گشته مخفی ز طلسمات صفات

هست عالم سربسر نقش طلسم گنج تو

از طلسم و نقش هرگز حل نگردو مشکلات

ای صفاتت نقشبند کارگاه هردو کَون

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

ای روی تو مهر و کَون ذرات

ذات تو برون ز نفی و اثبات

ذرّات کجا رسند در مهر

ذرات کجا و مهر هیهات

اسماء و صفات کَون هر یک

[...]

۱۱ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

ای صفاتت حجاب چهره ذات

ذات پاکت ظهور بخش صفات

آفتاب رخت چو تابان گشت

منهدم شد ز نور او ظلمات

لب تو بر جهان مرده دمید

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

ای کائنات ذات ترا مظهر صفات

وی پیش اهل دیده صفات تو به ز ذات

تا روی دلفریب تو آهنگ جلوه کرد

شد جلوه گاه روی تو مجموع کاینات

تا آفتاب حسن و جمالت ظهور کرد

[...]

۱۷ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای از دو جهان نهان عیان کیست

وی عین عیان پس این نهان کیست

آنکس که به صد هزار صورت

هر لحظه همی شود عیان کیست

وانکس که به صد هزار جلوه

[...]

۱۲ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

ور هزاران جام گوناگون شرابی بیش نیست

گرچه بسیارند انجم آفتابی بیش نیست

گرچه برخیزد ز آب بحر موج بی شوار

کثرت اندر موج باشد لیکن آبی بیش نیست

چون خطابی کرد با خود گشت پیدا کاینات

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 
 
۱
۲
۳
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۹۸