گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۸

 

گر سر طلبی بر درت آریم به دیده

چون اشک همه جانب کوی تو دیده

بگشای به ابروی سیه چشم که بینی

از بارب ما دود به محراب رسیده

زاهد چه عجب بی لبش ار کام تو تلخست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۹

 

گفتم شکرست آن به دهان گفت ترا چه

گفتم چه نمک‌هاست در آن گفت ترا چه

گفتم دهن تنگ را در لب خاموش

لطفی‌ست که گفتن نتوان گفت ترا چه

گفتم به خوشی گر لب شیرین تر جانست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۰

 

لب یار برهم چرا زد ز پسته

چه موجب شکستن ز مشتی شکسته

شکر پیش آن لب دروغیست شیرین

بیا به چندین گره بر نی قند بسته

بر آن آب عارض خط نازک او

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۱

 

ما جگر سوختگان داغ تو داریم همه

مرهمی بخش که مجروح و نگاریم همه

ساقیا گر نظری هست به مخمورانت

بدو چشم تو که در عین خماریم همه

درد دردی زخم عشق به پیمانه برار

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۲

 

مرا که روی تو بینم چه حاجت است

که کسی نظر نکند با وجود گل به گیاه

به ماه اگر ز حسن رخت بافتی نشان یوسف

ز شرم روی تو بیرون نیامدی از چاه

خرد چو قدرت حق در رخت مشاهده کرد

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۳

 

هر نیر کز تو بر دل غم پرور آمده

دل ز انتظار خون شده تا دیگر آمده

از دست و ساعد تو مرا نیغ آبدار

از آب زندگی به گلو خوشتر آمده

خضر خطت ندیده مثال لبت در آب

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۴

 

هر نیر که بر جان ز تو از دور رسیده

صد دفتر شعر از حسن و خسرو سلمان

ما روی تو دیدیم و زجان مهر بریدیم

دل آمده نزدیک و بر او دوخته دیده

هر زاهد انگشت نمائی که بمحراب

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۵

 

ای بار نازنین مگر از فتنه زاده‌ای

کامروز چشم فتنه‌گری برگشاده‌ای

در ملک حسن خسرو خوبان تویی ولیک

داد مرا تو از لب شیرین نداده‌ای

هستند در زمان تو خوبان گلعذار

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۶

 

باز خود را چو گل تازه بر آراسته ای

باغ رخسار بگلهای نر آراسته ای

خلق بر یکدگر افتاده ز نظاره تو

که دو رخ خوبتر از یکدگر آراسته ای

ابروی شوخ که با ماه نوش سر بسر است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷

 

تا به رخسار مه از غالیه چوگان زده‌ای

رقم غالیه‌سان بر مه تابان زده‌ای

بلبل مست نمی‌آید از این حال به هوش

چو سراپرده مشکین به گلستان زده‌ای

سنبل تازه بر آن عارض گلرنگ ترا

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۸

 

چرا جنییت شاهی بظلم تاخته ای

بقامت این علم فتنه بر فراخته ای

بمهر تو ز زدم صافتر من بیدل

چو قلب نیست مرا از چه رو گداخته ای

حسود را رگ جان همچو چنگ در نزع است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۹

 

گر همه وقتی همه دلخون نه ای

لیلی وقتی تو و مجنون نه ای

نیست چو ما قابل خون خوردنت

در خور این باده گلگون نه ای

در طلبت زر چه کئی گنج عشق

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۰

 

لیست آن بگو با شکر خورده ای

ز خود خورده باشی اگر خورده ای

چرا میدهد زآن دهان بوی جان

چو دایم ز لبها جگر خورده ای

گرم با سگ خویش بخشی نصیب

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۱

 

آشوب جانی شوخ جهانی

بی اعتقادی نامهربانی

از پیش خویشم تا چند رانی

زهر فراقم تا کی چشانی

من مهر ورزم آری من اینم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۲

 

آن شوخ دی براهی میرفت همچو شاهی

در پیش و پس ز جانها با او روان سپاهی

میداد داد خوبی می کرد نیز بیداد

از هر طرف برآمد فریاد داد خواهی

تا لاله داغ بر دله هم گل فتاده در گل

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۳

 

از در خویش مرا بر در غیری ببری

باز گویی به در غیر چرا میگذری

از تو، هم پیش تو، هم بر در تو داد مرا

فتنه گر هم تو و گوئی که چرا فتنه‌گری

گرچه در بتکده رفتم ز در کعبه رواست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۴

 

اگر در کشتنم تأخیر کردی

نبود از مرحمت تقصیر کردی

رها کردی چو من دیوانه ای

گرفتی زلف را زنجیر کردی

را از دل خونها چکید آن دم که بر ما

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۵

 

اگر ز محنت دنیا خلاص می‌طلبی

بنوش باده گلگون ز شیشه حلبی

چنان به آب عنب تشنه‌ام که صورت آن

برون نمی‌رودم از حدیقة عنبی

شراب و شاهد و سیم و زرم طفیل تو باد

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۶

 

ای آفتاب روی تو در اوج دلبری

پروانه چراغ رخت شمع خاوری

سودای زلف تست که روزم سیاه کرد

تا خود به حسن رونق خورشید می بری

زاف است آنکه حلقه زند گرد آفتاب

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۷

 

ای آیت حسن از رخ خوب تو مثالی

از رنگ رخت دفتر گل نقش خیالی

خوبان جهان حسن دل افروز و ملاحت

دارند و لیکن نه چنین حسن و جمالی

عودیست دل سوخته بر باد وصالت

[...]

کمال خجندی
 
 
۱
۵۵
۵۶
۵۷
۵۸
۵۹
۶۳
sunny dark_mode