گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

دی گفت مرا اسب در آنت چه شکست

کاصطبل تو از زاویه های فلکست؟

نه آب درو، نه سبزه، نه کاه، نه جو

این جای ستور نیست جای ملکست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

بی مرگی اگر چه آشنایی مرگست

از دست مده که آن نوای مرگست

چندین نکنی کوشش اگر بشناسی

کآسایش زندگی بلای مرگست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

از عشق دهانت دل مسکین تنگست

گفتند فراخست و دلم زین تنگست

هر چند که در جهان فراخست دهان

باری دهن فراخ شیرین تنگست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

هر چند که روی لاله بس دلگسلست

در هجر تو چشم من زر و بیش خجلست

سرتاسر عالم ار همه کام دلست

هر چ آن نه غم تو باشد از من بحلست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

غمهای فراخ من نه در خورد دلست

گرم آتشی من از دم سرد دلست

فی الجمله کرم شادی عالم باشد

با آن همه درد دل مرا درد دلست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

بی روی تو شادی همه در درد دلست

و احوال زمانه سر بسر درد دلست

عالم بهر آن صفت که باشد گویاش

ما را ز میانه راه بر درد دلست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

در حضرت عشق هر که او مقبولست

هر آرزویی که او کند مبذولست

هر دل که نه او بعاشقی مشغولست

در عالم جان او ز دلی معزولست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

دلدار مرا ز هر چه خوشتر چشمست

زان روی مرا همه نظر بر چشمست

شاید که جهان بروی او می بینم

کان ماه چو خورشید سراسر چشمست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

شمعم من اگر چه ز آتشم رنج تنست

هجران ویم بتر ز گردن زدنست

گر باز گرفته ام بجان آتش را

زانست که روشنایی چشم منست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

تیغ تو که لب تا لب او دندانست

دندان اجل در لب او پنهانست

در چشم حسودت ار چه آبی تنگست

بسیار جهانگیرتر از طوفانست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

از بس که رخ لاله خوش و خندانست

چشم تر نرگس اندر و حیرانست

رویی که بچشم می در آید اینست

چشمی که بروی می در آید انست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

وقتی که درو راحت درویشانست

از من بشنو گر بتوانی دانست

هرگه کازل و ابد بهم پیوندند

اندر دل تو وقت عبادت آنست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

آن بت که سوی دهانش رهبر سخنست

نسرین بر و پسته لب و شکّر سخنست

بوسه ز دهان او کجا دارم چشم؟

چون با لب او مرا سخن در سخنست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

شیرین دهنت که تنگنای سخنست

باماش مضایقت برای سخنست

سیمرغ و وفا و کیمیا بتوان یافت

لیکن دهن تنگ تو جای سخنست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

شادیّ زمانه عاشق طبع منست

اندیشۀ غم چه لایق طبع منست؟

زان بی دم نای و آب انگوربیم

کین آب و هوا موافق طبع منست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

درد تو دوای دل وارون منست

آسایش اندرون و بیرون منست

برخاک در تو خون دل ریختنست

کآن خاک بهر حال به از خون منست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

این خشک گیا که زرد چون روی منست

ریزنده و جای جای جون موی منست

و ایت طاق پل شکسته و آب روان

گویی که مثال چشم و ابروی منست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

گر شرح دهم که بی تو کارم چونست

یا حالت چشم اشک بارم چونست

کارم همه غم خوردن و بارم برجان

انصاف به بین که کار و بارم چونست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹ - و قال ایضاً فی حالة قتله

 

دل خون شد و شرط جان گدازی نیست

در خدمت او کمینه بازی اینست

با این همه هم هیچ نمی یارم گفت

شاید که مگر بنده نوازی اینست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

گازر بچه را سپید کاری آهوست

در آب بسان مردم چشم نکوست

او جان و دلم دارد و من زوطمعی

انصاف در این مکعامله گازر اوست

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۸۱