گنجور

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

ای بهار خرد از رای تو با تابش و فر

وی تر از سخن از لفظ تو پر نقش و نگار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

بر دل دشمن تاریک کنی روز دغا

ز آنکه تن باشد بی جان جسد جان او بار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

سخن ورایش دشمن فکن و نصرت یاب

قلم و تیغش کشور شکن و فتح شکار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

ساخته کار قوی گشته ترا کار آموز

یافته دست قوی بوده ترا کار گزار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

گشته سیراب سنانیست ترا تشنه بخون

خورده زهر اب حسابیست ترا رمح گزار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

رنج نا کرده اثر در تو و با عزم نشاط

باز پرداخته چون مرد ز لهو از پیکار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

چون عطایی را خدمت کند ، آن خدمت او

شرم دارد که عطایی بدهد دیگر بار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

تو چه ذاتی که هنر بی تو نگیرد قوت ؟

تو چه شخصی که سخابی تو ندارد بازار ؟

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

ناز صدرایی بردن ز جهانی بر خصم (؟)

دل تهی کرده و نگذاشته ز ایشان دیار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

گشته بر خوردار از رزم تو این خلق دژم

وز تو خلقی بسخای تو شده بر خوردار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

لفظ و دیدارش اندوه بر وشادی بخش

دست و انگشتش دینار ده و گوهر بار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

بخت بر گونۀ او اصل و شرف کرده بهم

طبع در سدۀ او سعد فلک برده بکار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

بر براقی که خرد چار لقب کرد او را :

کوه تن ، بحر در روراهرو و کوه گذار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

روشن آن دیده که با خلعت سلطان دیدت

آنکه پودش بود از دولت و اقبالش تار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

مدد صحت از رأی تو باشد ، سهلست

گر شود مملکت از رنج ضلالت بیمار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

طبع فردوس درو دیده ضمیر رضوان

فر خورشید بدو داده سپهر دوار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

بحر و بر را بتمامی ببرد وز تک او

از جهان دیدن بی بهره بود چشم سوار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

هر کرا بود ز مدح تو دهان پر گوهر

آستینش شده از صلت تو پر دینار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

حسن دانایان را هیچ نگردد محسوس

تا نباشد ز عطا ها ش در آن چیز آثار

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

بر براق آمده چونانکه رسول از معراج

وز جمال تو چو فردوس برین گشته دیار

ازرقی هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode