وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - نیز در مدیحه گوید
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح اتسز خوارزمشاه
تویی که خنجر تو شد مکان آتش و آب
زبان رمح تو شد ترجمان آتش و آب
بدست خشم تو و عفو تو سپرد فلک
بوقت جفوت و صفوت عنان آتش و آب
رواق حشمت تو بربر سپهر و نجوم
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح علاءالدوله اتسز
بیاد شاه جهان عالم افتخار گرفت
ز بی قرار حسامش جهان قرار گرفت
علاء دولت و دین ، اتسز آن جهانگیری
که عالم از سر شمشیرش اعتبار گرفت
نهیب او بیکی حمله صد مصاف شکست
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - نیز در ستایش اتسز می گوید
چمن باغ پر ثریا شد
خار و خارا عقیق و مینا شد
پیر گشته شد جهان ، ز سعی بهار
بنگر از سر چگونه برنا شد ؟
باغ خرم نبود ، خرم گشت
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹ - در ستایش اتسز
ای گوهر زمین ز وقار تو برده سنگ
گوهر بر مکارم تو خوار همچو سنگ
چندین هزار کوه ، که اوتاد گیتی اند
از حلم تو ربوده ثبات و گرفته سنگ
اعلام تو ز چهرهٔ نصرت فشانده گرد
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۹ - در وصف قصر خاقان کمالالدین محمود
قصر فرخندهٔ کمالالدین
هست در خرمی چو خلد برین
روضهٔ مجد و بیضهٔ دولت
کعبهٔ عز و قبلهٔ تمکین
در خوشی از نگارخانهٔ او
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱ - د رمدح علاء الدین ابوبکر بن قماج
ای بتو ایام افتخار گرفته
دامن تو دولت استوار گرفته
حق بسداد تو اهتزاز نموده
دین بر شاد تو افتخار گرفته
از نفحات نسیم عدل تو گیتی
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - نیز در مدح ملک اتسز گوید
هدی را ز سر تازه شد روزگاری
پدیدد آمد اسلام را کار و بار ی
بشاه جهانگیر اتسز ، که گیتی
ندید و نبیند چنو شهریاری
نه چون او در ایوان بخشش جوادی
[...]