گنجور

 
۱
۲
۳
۹
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱

 

قصاب چنانکه عادت اوست مرا

بفکند و بکشت و گفت کاین خوست مرا

سرباز بعذر می نهد در پایم

دم میدمدم تا بکند پوست مرا

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۲

 

دی گفتمش آن خوش پسر درزی را

کز بهر خدا خوش ببرا، درزی را

گفتا که قبای وصل ما می نخری

گفتم که بجان همی خرم درزی را

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳

 

ای ترک پسر به حرمتت ننگریا

ما را به کنار خویش در ننگریا

بر بنده اگر کار چنین ننگریا

ای دیده تو زار زار بر ننگریا

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴

 

حمامی را بگو گرت هست صواب

امشب تو بخسب و تون گرمابه متاب

تا من بسحرگهان بیایم بشتاب

از دل کنمش آتش وز دیده پر آب

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵

 

با خلق بداوری بود قاضی چرخ

وز علم و عمل بری بود قاضی چرخ

بر مشته اگر می برید نیست عجب

ز آنروی که مشتری بود قاضی چرخ

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۶

 

گفتی که مرا بیتو بسی غمخواره است

بی رشوت و پاره از توأم صد چاره است

گر رشوه طلب کنی مرا . . . رشوه است

ور پاره طلب کنی مرا . . . پاره است

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۷

 

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست

چون هست ز هرچه نیست نقصان و شکست

پندار که هرچه هست در عالم نیست

وانگار که هر چه نیست در عالم هست

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۸

 

جانا دل مسکین من این کی پنداشت

کز وصل توام امید بر باید داشت

آسوده بدم با تو فلک نپسندید

خوش بود مرا با تو زمانه نگذاشت

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۹

 

خط بین که فلک بر رخ دلخواه نبشت

بر گل رقمی بنفشه بیگاه نبشت

خورشید به بندگیش می داد خطی

کاغذ مگرش نبود و بر ماه نبشت

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۰

 

در طاس فلک نقش قضا و قدر است

مشکل گرهیست، خلق ازین بیخبر است

پندار مدار کین گره بگشائی

دانستن این گره بقدر بشر است

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱

 

در طاس فلک جرعه شادی و غم است

گه محنت و دولتست و گه بیش و کم است

آسوده دلی بود که هر جرعه چرخ

نوشید و ننالید اگر جمله دم است

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲

 

در دایره ایکه آمد و رفتن ماست

آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند در اینجهان یکدم راست

کین آمدن از کجا و رفتن بکجاست

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۳

 

در عالم عشق تا دلم سلطان گشت

آزاد ز کفر و فارغ از ایمان گشت

اندر ره خود مشکل خود خود دیدم

از خود چو برون شدیم راه آسان گشت

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۴

 

دریای سرشک دیده پر نم ماست

و آن بار که کوه بر نتابد غم ماست

در حسرت همدمی بشد عمر عزیز

ما در غم همدمیم و غم همدم ماست

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۵

 

چون ابر به نوروز رخ سبزه بشست

با باده لعل کن سر عهد درست

کین سبزه که امروز تماشاگه توست

فردا همه از خاک تو برخواهد رست

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۶

 

هنگام صبوح، گر بت حور سرشت

پر می قدحی بمن دهد بر لب کشت

هر چند که از من این سخن باشد زشت

سگ به ز من ار هیچ کنم یاد بهشت

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۷

 

چون با دل تو نیست وفا در یک پوست

در چشم تو یکرنگ بود دشمن و دوست

بس بس که شکایت تو ناکرده بهست

رو رو که حکایت تو ناگفته نکوست

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۸

 

در عالم جان خطبه بنام خط اوست

صبح دل عشاق ز شام خط اوست

تشبیه خطش بمشک می کردم، عقل

گفتا، غلطی، مشک غلام خط اوست

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۹

 

تا شاه رخت ملک بهاری بگرفت

هر یک ز میانه پیشکاری بگرفت

شد غمزه وزیر و ابرویت حاجب خاص

لعلت ز میانه آبداری بگرفت

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۲۰

 

این خوش پسران که اصلشان از چکل است

سبحان الله سرشتشان از چه گل است

شیرین سخن و شکر لب و سیم برند

یارب که چنین آبحیات از چکل است

۲ بیت
مهستی گنجوی
 
 
۱
۲
۳
۹
 
تعداد کل نتایج: ۱۶۸