اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
ولیکن چو فردا بیاید به در
در آویز ازو دست و فریاد بر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
گهرشان بپیوند با یکدگر
که پیوسته نیکوتر آید به بر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
سزاوار او هر چه بد سر به سر
همه داد و کردش گسی زی پدر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
ز یاقوت هر پیلبان را کمر
ز زر افسر او گوشوار از گهر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش
ز خوبی فزون داشت فّر و هنر
بدو راست بُد پشت بخت پدر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش
سفر نیست آه و که والاگهر
چو بیند جهان بیش گیرد هنر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام
نهان راز خود پهلوان سر به سر
بُدش گفته جز نام خویش و پدر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۹ - آمدن دختر قیصر به دیدار گرشاسب
سوی باغ با دایه ناگه ز در
درآمد پری چهره سیمبر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۹ - آمدن دختر قیصر به دیدار گرشاسب
بمان تا چنان هم کمانی دگر
من از چوب سازم نهان از پدر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۹ - آمدن دختر قیصر به دیدار گرشاسب
چو خر در گل افتد کسی نیکتر
نکوشد به زور از خداوند خر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
زنان را بود شوی کردن هنر
بر شوی به زن که نزد پدر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
من اکنون ز شادی نگیرم گذر
چه دانم که باشد زمانی دگر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
هر آن خشت کز کالبد شد به در
برآن کالبد باز ناید دگر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
به میدان دانش بر اسپ هنر
نشین و ببند از ستایش کمر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب
چو از بیم شب زرد شد چهر خَور
دوان پردهدار اندر آمد ز در
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب
بدان کان فریبست نازش مخر
بفرمای تا او خورد تو مَخَور
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او
هم از ره که آمد نشد زی پدر
به کین بست بر جنگ جستن کمر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او
چو سیم روان برزد از چرخ سر
برآن سیم خورشید بر ریخت زر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او
یکی پیل چون کوه هامون سپر
خمش کرد خرطوم گرد کمر
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۹ - نشستن گرشاسب بر تخت کابل
یکی کاروان بُد همه سیم و زر
به کابل سری زو به زابل دگر