مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹
بکت عینی غداه البین دمعا
و اخری بالبکا بخلت علینا
فعاقبت التی بخلت علینا
بان غمضتها یوم التقینا
چه مرد آن عتابم، خیز یارا
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰
ز سوز شوق دل من همیزند عللا
که بوک دررسدش از جناب وصل صلا
دلست همچو حسین و فراق همچو یزید
شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
شهید گشته به ظاهر حیات گشته به غیب
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۲
اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند
بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند
اگر این لشکر ما را ز چشم بد شکست افتد
به امر شاه لشکرها از آن بالا فروآید
اگر باد زمستانی کند باغ مرا ویران
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۷
یغمابک ترکستان بر زنگ بزد لشکر
در قلعه بیخویشی بگریز هلا زوتر
تا کی ز شب زنگی بر عقل بود تنگی
شاهنشه صبح آمد زد بر سر او خنجر
گاو سیه شب را قربان سحر کردند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۲
لجکنن اغلن هی بزه کلکل
دغدن دغدا هی کزه کلکل
آی بکی سنسن کن بکی سنسن
بیمزه کلمه بامزه کلکل
لذ لحبی من حرکاتی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۷
خرامان میروی در دل، چراغافروز جان و تن
زهی چشموچراغ دل، زهی چشمم به تو روشن
زهی دریای پر گوهر، زهی افلاک پر اختر
زهی صحرای پر عبهر، زهی بستان پر سوسن
ز تو اجسام را چَستی، ز تو ارواح را مستی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۷
چو بربندند ناگاهت زنخدان
همه کار جهان آن جا زنخ دان
چو می برند شاخی را ز دو نیم
بلرزد شاخ دیگر را دل از بیم
که گفتت گرد چرخ چنبری گرد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۱
افندس مسین کاغا یومیندن
کابیکینونین کالی زویمسن
یتی بیرسس یتی قومسس
بیمی تی پاتیس بیمی تی خسس
هله دل من هله جان من
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۸
ابشر ثم ابشر یا مؤتمن
اقترب الوصل و افنی المحن
فاجتمعوا نقضی ما فاتنا
من سکر یلقبام الفتن
قد قدم الساقی نعم السقا
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۱
چو از سر بگیرم بود سرور او
چو من دل بجویم بود دلبر او
چو من صلح جویم شفیع او بود
چو در جنگ آیم بود خنجر او
چو در مجلس آیم شراب است و نقل
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۶
بگردان ساقی مه روی جام
رهایی ده مرا از ننگ و نام
گرفتارم به دامت ساقیا ز آنک
نهادستی به هر گامی تو دام
رها کن کاهلی دریاب ما را
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۸
یا عاشقین المقصد سیحوا الی ما ترشدوا
و استفتشوا من یسعد یلقون این السید
العشق نور مرتفع و السر نعم المکترع
نهر الهوی لا ینقطع نار الهوی لا تخمد
لا عشق الا بالجوی من کان فی سقم الهوی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۹
الا یا ساقیا انی لظمن و مشتاق
ادر کأسا و لا تنکر فان القوم قد ذاقوا
اذا ما شئت اسراری ادر کأسا من النار
فاسکرنی و سائلنی الی من انت مشتاق
اضاء العشق مصباحا فصار اللیل اصباحا
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۰
ابناء ربیعنا تعالوا
فالورد یقول لا تبالوا
و العشق یصیحکم جهارا
الخلد لکم فلا تزالوا
و الحسن علی البها تجلی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۳
امسی و اصبح بالجوی اتعذب
قلبی علی نار الهوی یتقلب
ان کنت تهجرنی تهذبنی به
انت النهی و بلاک لا اتهذب
ما بال قلبک قد قسا فالی متی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۲
ای دل نگویی چون شدی ور عشق روزافزون شدی
گاهی ز غم مجنون شدی گاهی ز محنت خون شدی
در عشق تو چون دم زدم صد فتنه شد اندر عدم
ای مطرب شیرین قدم میزن نوا تا صبحدم
گفتم که شد هنگام می ما غرقه اندر وام می
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۰
تو تا بنشستهای بر دار فانی
نشسته میروی و می نبینی
نشسته میروی این نیز نیکو است
اگر رویت در این گفتن سوی او است
بسی گشتی در این گرداب گردان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۷
گر یار لطیف و باوفایی
ور از دل و جان از آن مایی
خواهم که در این میان درآیی
ای ماه بگو که کی برآیی
چون صورت جان لطیف کاری
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۷
به جان تو ای طایی که سوی ما بازآیی
تو هر چه میفرمایی همه شکر میخایی
برآ به بام ای خوش خو به بام ما آور رو
دو سه قدم نه این سو رضای این مستان جو
اگر ملولی بستان قنینهای از مستان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۷
عجیبالعجایب توی در کیایی
نما روی خود، گر عجب مینمایی
توی محرمِ دل، توی همدمِ دل
بهجز تو که داند رهِ دلگشایی؟
تو دانی که دل در کجاها فتادست
[...]