مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۳ - صفت بعضی اولیا کی راضیاند باحکام و لابه نکنند کی این حکم را بگردان
ز اولیا اهل دعا خود دیگرند
که همیدوزند و گاهی میدرند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۶ - پیش رفتن دقوقی رحمة الله علیه به امامت
صد هزاران جانور زو میخورند
ابرها هم از برونش میبرند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۹ - شرح آن کور دوربین و آن کر تیزشنو و آن برهنه دراز دامن
عور میترسد که دامانش برند
دامن مرد برهنه چون درند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۸ - سر آنک بیمراد بازگشتن رسول علیه السلام از حدیبیه حق تعالی لقب آن فتح کرد کی انا فتحنا کی به صورت غلق بود و به معنی فتح چنانک شکستن مشک به ظاهر شکستن است و به معنی درست کردنست مشکی او را و تکمیل فواید اوست
زهر خواری را چو شکر میخورند
خار غمها را چو اشتر میچرند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۷ - دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی انهم جواسیس القلوب فجالسوهم بالصدق
این طبیبان بدن دانشورند
بر سقام تو ز تو واقفترند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۶ - امیر کردن رسول علیهالسلام جوان هذیلی را بر سریهای کی در آن پیران و جنگ آزمودگان بودند
کودکان گرچه به یک مکتب درند
در سبق هر یک ز یک بالاترند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۲ - حمله بردن این جهانیان بر آن جهانیان و تاختن بردن تا سینور ذر و نسل کی سر حد غیب است و غفلت ایشان از کمین کی چون غازی به غزا نرود کافر تاختن آورد
غازیان حملهٔ غزا چون کم برند
کافران برعکس حمله آورند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱ - سر آغاز
من بگویم وصف تو تا ره برند
پیش از آن کز فوت آن حسرت خورند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۴ - قصهٔ ایاز و حجره داشتن او جهت چارق و پوستین و گمان آمدن خواجه تاشانش را کی او را در آن حجره دفینه است به سبب محکمی در و گرانی قفل
جمله پاکیها از آن دریا برند
قطرههااش یک به یک میناگرند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند
چونک بیتمییزیانمان سرورند
صاحب خر را به جای خر برند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند
یا از آن بازان که کبکان پرورند
هم نگون اشکم هم استان میپرند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۸ - استدعاء امیر ترک مخمور مطرب را به وقت صبوح و تفسیر این حدیث کی ان لله تعالی شرابا اعده لاولیائه اذا شربوا سکروا و اذا سکروا طابوا الی آخر الحدیث. می در خم اسرار بدان میجوشد؛ تا هر که مجردست از آن مینوشد قال الله تعالی ان الابرار یشربون این می که تو میخوری حرامست ما می نخوریم جز حلالی «جهد کن تا ز نیست هست شوی وز شراب خدای مست شوی»
پر خماران از دم مطرب چرند
مطربانشان سوی میخانه برند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۱ - قصهٔ درویشی کی از آن خانه هرچه میخواست میگفت نیست
در چه کاری تو و بهر چت خرند ؟
تو چه مرغی و ترا با چه خورند ؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۶ - معجزهٔ هود علیهالسلام در تخلص مؤمنان امت به وقت نزول باد
در تلاقی روزگارت میبرند
یادهاشان غایبیات میچرند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره
تا بهر حیوان و نامی که نگرند
از ریاض حسن ربانی چرند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۹ - وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهلترست
عارفان از دو جهان کاهلترند
زانک بی شد یار خرمن میبرند