گنجور

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۸ - تسخیر فطرت

 

میلاد آدم

نعره زد عشق که خونین‌جگری پیدا شد

حُسن لرزید که صاحب‌نظری پیدا شد

فطرت آشفت که از خاک جهانِ مجبور

خودگَری، خودشکنی، خودنِگری پیدا شد

[...]

۴۱ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۱۸ - فلک عطارد زیارت ارواح جمال الدین افغانی و سعید حلیم پاشا

 

مشت خاکی کار خود را برده پیش

در تماشای تجلی های خویش

یا من افتادم بدام هست و بود

یا بدام من اسیر آمد وجود

اندرین نیلی تتق چاک از من است

[...]

۴۱ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۱ - سیاسیات حاضره

 

می کند بند غلامان سخت تر

حریت می خواند او را بی بصر

گرمی هنگامهٔ جمهور دید

پرده بر روی ملوکیت کشید

سلطنت را جامع اقوام گفت

[...]

۴۱ بیت
اقبال لاهوری