گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱

 

چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت

ز کیوان کلاه کیی برفراشت

به تخت منوچهر بر بار داد

بخواند انجمن را و دینار داد

برین برنیامد بسی روزگار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۲

 

پس آنگه ز مرگ منوچهر شاه

بشد آگهی تا به توران سپاه

ز نارفتن کار نوذر همان

یکایک بگفتند با بدگمان

چو بشنید سالار ترکان پشنگ

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۳

 

چو دشت از گیا گشت چون پرنیان

ببستند گردان توران میان

سپاهی بیامد ز ترکان و چین

هم از گرزداران خاور زمین

که آن را میان و کرانه نبود

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

سپیده چو از کوه سر برکشید

طلایه به پیش دهستان رسید

میان دو لشکر دو فرسنگ بود

همه ساز و آرایش جنگ بود

یکی ترک بد نام او بارمان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۵

 

برآسود پس لشکر از هر دو روی

برفتند روز دوم جنگجوی

رده برکشیدند ایرانیان

چنان چون بود ساز جنگ کیان

چو افراسیاب آن سپه را بدید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۶

 

ازان پس بیاسود لشکر دو روز

سه دیگر چو بفروخت گیتی فروز

نبد شاه را روزگار نبرد

به بیچارگی جنگ بایست کرد

ابا لشکر نوذر افراسیاب

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۷

 

چو بشنید نوذر که قارن برفت

دمان از پسش روی بنهاد و تفت

همی تاخت کز روز بد بگذرد

سپهرش مگر زیر پی نسپرد

چو افراسیاب آگهی یافت زوی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۸

 

بشد ویسه سالار توران سپاه

ابا لشکری نامور کینه‌خواه

ازان پیشتر تابه قارن رسید

گرامیش را کشته افگنده دید

دلیران و گردان توران سپاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۹

 

و دیگر که از شهر ارمان شدند

به کینه سوی زابلستان شدند

شماساس کز پیش جیحون برفت

سوی سیستان روی بنهاد و تفت

خزروان ابا تیغ‌زن سی هزار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۰

 

فرستاده نزدیک دستان رسید

به کردار آتش دلش بردمید

سوی گرد مهراب بنهاد روی

همی تاخت با لشکری جنگجوی

چو مهراب را پای بر جای دید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۱

 

سوی شاه ترکان رسید آگهی

کزان نامداران جهان شد تهی

دلش گشت پر آتش از درد و غم

دو رخ را به خون جگر داد نم

برآشفت و گفتا که نوذر کجاست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۲

 

به گستهم و طوس آمد این آگهی

که تیره شد آن فر شاهنشهی

به شمشیر تیز آن سر تاجدار

به زاری بریدند و برگشت کار

بکندند موی و شخودند روی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۳

 

چو اغریرث آمد ز آمل به ری

وزان کارها آگهی یافت کی

بدو گفت کاین چیست کانگیختی

که با شهد حنظل برآمیختی

بفرمودمت کای برادر به کش

[...]

فردوسی