×
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳
براوج خوبی دیدم مهی شب
گفتم زمهرش در تاب و در تب
گفتم چه باشد نزد من آئی
در خدمت تو باشم یک امشب
گفتا چه مطلب از خدمت من
[...]
۱۸ بیت
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲
آمدم کآتش زنم در بیخ جبر و اختیار
تا بسوزد شرک و گردد نور توحید آشکار
آمدم تا خویش را بر لا و بر الا زنم
تا نماند غیر یار اغیار گردد تار و مار
آمدم فانی شوم در ساقی جام الست
[...]
۱۸ بیت
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶
ای خفته رسید یار برخیز
از خود بفشان غبار برخیز
هین بر سر لطف و مهر آمد
ای عاشق یار زار برخیز
آمد بر تو طبیب غم خوار
[...]
۱۸ بیت
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۹
بر دل تنگ ما فضای جهان
تیره شد از کشاکش تن و جان
تن خراست و علف همیخواهد
جان چو عیسی خدایرا جویان
دل ما صورتان بی معنی
[...]
۱۸ بیت
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۷
ز حق رسید ندا لا اله الا هو
دلم ربود ز جا لا اله الا هو
ندای نور فشان روشنائی دل و جان
ندای شرک زدا لا اله الا هو
سروش هاتف غیب این ندا بجان درداد
[...]
۱۸ بیت