فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶
هشدار که دیوان حسابست در اینجا
با ماش خطابست و عتابست در اینجا
تا آتش خشمش چکند بامن و با تو
دلهای عزیزان همه آبست در اینجا
آن یار که با درد کشانش نظری هست
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹
یاد آن روز که از زلف گره وا میکرد
دو جهان بستهٔ آن جعد چلیپا میکرد
نظری سوی من خسته نهان میافکند
نگه حسرتم از دور تماشا میکرد
تیر مژگان به دم میزد و جانم به دعا
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵
دلی کز دلبری دیوانه باشد
بکیش عاشقان فرزانه باشد
دلی کو از غمی باشد پریشان
کلید عیش را دندانه باشد
غم آمد مایه شادی در این راه
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶
چو من کسی که ره مستقیم میداند
صفای صوفی و قدر حکیم میداند
طریق اهل جدل جمله آفتست و علل
ره سلامت قلب سلیم میداند
ز چشم مست تو بر داشت نسخهٔ عارف
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۴
در سینهای عشق پنهان چه کردی
با دل چه کردی با جان چه کردی
آنرا شکستی این را بخستی
با این چه کردی با آن چه کردی
با ظاهر من با باطن من
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۵
دل و جانم اسیر غم تا کی
خستهٔ محنت و الم تا کی
عمر را صرف هرزه کردن چند
مایهٔ حسرت و ندم تا کی
دلم از فکرهای بیهوده
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
گو شیعه امامم و سوگند میخورم
عصر ظهور حضرت او خواهم از خدا
پیرانه سر هوای جوانیست بر سرم
مولا من به عرش رسم گر ز روی فضل
[...]