گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - نعت

 

پیش رو کوکبه انبیاء

کوکبش از منزلت کبریاء

از حد ناسوت برون تاخته

بر خط لاهوت وطن ساخته

نور نخستش چو علم بر کشید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - معراج

 

رفته و باز آمده در یک زمان

رفتن و باز آمدنش توأمان

چشم یقینش چو به رحمت فتاد

امت بیچاره نرفتش ز یاد

آب که خود خورد ازان زمزمه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - (حرکت ناصرالدین از لکهنو تی بنگال به سرزمین بیهار):

 

یافت خبر خسرو مشرق پناه

ناصر حق وارث این تخت گاه

کافسر او را پسر انباز گشت

وین شرف از وری به پسر بازگشت

راندازان جا به «اوده» بادپای

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - (شرح حال پسری کیقبا دهلی):

 

شه به چنین وقت برآهنگ می

رخش طرب کرد روان پی به پی

باده همی خورد و نمی‌خورد غم

عیش همی کرد و نمی کرد کم

ریخته ساقی می رنگین به جام

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - (در اثر حدوث وقایع دیگر حرکت سپاه چند هفته به تاخیرافتاد، تاآنکه سپا بسوی منزل اول ، یعنی تلیت و افغان پور عازم شد )

 

در وسط ماه ربیع نخست

عزم سفر کرد به مشرق درست

کوس عزیمت ز در شهریار

لرزه درآورد بروئین حصار

کوچ سپه کرد، شه از «شهر نو»

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - پیام پدر

 

کز پدر اول برسانش سلام

وآخرش آئین دعا کن تمام

کای خلف! از راه مخالف بتاب!

تیغ بیفگن که منم آفتاب!

از پدرم کی رسد این فن به تو

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - جواب پسر

 

گفت به حاجب که بشه باز پوی

خدمت من گوی و پس آنگه بگوی

با منت از بهر تمنای ملک

خام بود پختن سودای ملک

پخته‌ای آخر ! دم خامان مزن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - پیام پدر

 

ای سر از آئین وفا تافته !

وز تو دلم تافتگی یافته !

گر چه به غیبت شدئی کینه توز

رنجه چه‌داری به حضورم هنوز

با چو منی ، دور کن از سر منی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - جواب پسر

 

داد جوابی ادب آمیخته

تعبیه‌های عجب آمیخته

کای به رخم چشم جفا کرده باز

دیدهٔ مهر تو برویم فراز

گر گهر صلح پذیرد نظام

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۴ - پیام پدر

 

ای ز نسب گشته سزای سریر

ور پسری ، همچو پدر بی نظیر

چشم منی !هیچ غباری میار

دیده نشاید که بود پرغبار

تاتو ندانی که درین جستجوی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - جواب پسر

 

ای شهٔ مشرق شده چون آفتاب

وز تو جهان در حد مغرب بتاب

گر همه بر ماه رسد افسرم

هم به ته پای تو باشد سرم

رو تو چو خورشید زمشرق برآی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - (ناصرالدین محمود فرزند کهتر خود کیکاوس را با تحایف فرستاد)

 

پادشه شرق، که آن مژده یافت

روش ، چو خورشید زمشرق، بتافت

روی به کاووس کی آورد و گفت

تا شود آن ماه بخورشید جفت

سوی برادر شود آراسته

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - (کیقباد از دیدن برادر خود کیکاوس شادمان شد)

 

شاه به رویش چو نظر کرد چست

دید دران آئینه خود را درست

گرم فرو جست ز تخت بلند

کرد به آگوش تن ارجمند

داشت به آغوش خودش تا به دیر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - ملاقات پدر و پسر لحظهٔ قران السعدین

 

روز چو آخر شد و گرما گذشت

چشمه خور خواست ز دریا گذشت

تاجور شرق برآهنگ آب

کرد طلب کشتی گردون رکاب

کشتی شه تیز تر از تیر گشت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - (اندرز پدر به پسر)

 

چون به سخن رفت بسی داوری

دور درآمد به نصیحت‌گری

داد نخستش به دعایی پناه

کایزدت از حادثه دارد نگاه!

ریخت پس آن گاه به مهر تمام

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - (وداع پدر و پسر )

 

شب چو وداع مه و سیاره کرد

صبح دم از مهر قبا پاره کرد

کوکبهٔ شرق سوی شرق تافت

لشکر مغرب سوی مغرب شتافت

سرور مشرق به وداع پسر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱ - (بازگشتن کیقباد بسوی دهلی )

 

کرد چو ره در سرطان آفتاب

چشمهٔ خورشید فرو شد به آب

ابر سرا پرده به بالا کشید

سبزه صف خویش به صحرا کشید

تندی سیلاب ز بالای کوه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۲ - ( رسیدن کیقباد به دهلی )

 

رخش طلب کرد شه کام گار

شد بگهٔ چاشت به دولت سوار

از روش پیل کران تا کران

سر به سر اندام زمین شد گران

صف سیاه از علم سرخ و زرد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - صفت دهلی

 

حضرت دهلی کنف دین و داد

جنت عدن ست که آباد باد

هست چو ذات ارم اندر صفات

حرسها الله عن الحادثات

از سه حصارش دو جهان یک مقام

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۴ - صفت مسجد جامع

 

مسجد جامع که ز فیض اله

زمزمهٔ خطبهٔ او تا به ماه

آمده دردی زسپهر کبود

فیض ز یک خواندن قرآن فرود

غلغل تسبیح بگنبد درون

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۱۰
sunny dark_mode