گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

تو مسیح و یافت پرسش ز تو جان ناتوانم

زفراق مرده بودم، نفس تو داد جانم

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ ترا

که دانم آشتئی در قفاست جنگ ترا

کرشمه های تو از بس که هست ناز آئین

نه آتشی تو داند کسی نه چنگ ترا

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

گفتم که: الف،گفت: دگر؟ گفتم: هیچ

در خانه اگر کس است، یک حرف بس است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

دل گفت مرا علم لَدُنی هوس است

تعلیمم کن اگر تُرا دست رس است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

سعدی تو کیستی که دم از عشق می زنی

دعوی بندگی کن و اقرار چاکری

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

در محشر اگر لطف تو خیزد به شفاعت

بسیار بگردند و گنه کار نیابند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

گردن چرا نهیم جفای زمانه را

زحمت چرا کشیم بهر کار مختصر

دریا و کوه را بگذاریم و بگذریم

سیمرغ وار بحر گذاریم و خشک و تر

یا بر مراد بر سر گردون نهیم پای

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

سیرم زحیات محنت آکنده ی خویش

زین روزی ریزه ی پراکنده ی خویش

صاحب نظری کو که بدو بنمایم

صدگریه ی زار زیر هر خنده ی خویش

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

بر خاک ما چو می گذری، سرگران مرو

دنبال بین که دیده ی جان در قفای تو است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

بیا تا جان شیرین بر تو ریزم

که بخل و دوستی با هم نباشد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد

نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد

وگر به آب ریاضت برآوری غسلی

همه کدورت دل را صفا توانی کرد

ولیک این عمل رهروان چالاک است

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن این فریق را

گفت آن گلیم خویش برون می برد زموج

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

زمغروری کلاه از سر شود دور

مبادا کس به زور خویش مغرور

بسا دهقان که صد خرمن بکارد

ز صد خرمن یکی را برندارد

تحمل را به خود کن رهنمونی

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

زمانه داشت زه من کینه ی کهن در دل

چو مبتلای توام دید، مهربان گردید

سهل است از رقیب تنزل اگر کنی

هر چند دشمن است، ببین در پناه کیست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

جهان غم نیرزد به شادی گرای

نه از بهر غم کرده اند این سرای

جهان از پی شادی و دل خوشی است

نه از بهر بیداد و محنت کشی است

نباید به خود بر، ستم داشتن

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

جهان آن به که دانا تلخ گیرد

که شیرین زندگانی تلخ میرد

کسی کز زندگی با درد و داغ است

به وقت مرگ خندان چون چراغ است

زمان خود جز این کاری نداند

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

آنچه بر صفحه ی گل بود و زبان بلبل

یک سخن بود چو در هر دو تأمل کردم

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

رفتی و زدیده خواب شد بیگانه

وز صبر دل خراب شد بیگانه

دور از تو چنان شبی به روز آوردم

کاندر نظر آفتاب شد بیگانه

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

هر که نامخت از گذشت روزگار

هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

غافل مشو که مرکب مردان مرد را

در سنگلاخ بادیه پیها بریده اند

نومید هم مباش که رندان جرعه نوش

ناگه بیک خروش به منزل رسیده اند

شیخ بهایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode