گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۴

 

صد پرده شوخ‌تر بود از چشم خال تو

این نافه پیش پیش دود از غزال تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۵

 

خرقه بر دوشان از فرزند و زن بگسیخته

شوره پشتانند از بار گران بگریخته

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۶

 

در علم ظاهری چه کنی عمر خود تباه؟

دل را سفید کن، چه ورق می کنی سیاه؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۷

 

ز ذکر جهر مکن منع صوفیان لله

که عاشقند به بانگ بلند برالله

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۸

 

از اشک برد راه به کوی تو نظاره

در بحر کند سیر معلم به ستاره

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۹

 

زان لب نتوان کرد به دشنام کناره

تیغ دو دم اوست مرا عمر دوباره

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۰

 

چند غم از دل به اشک لاله‌گون شوید کسی؟

تا به کی از ساده‌لوحی خون به خون شوید کسی؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۱

 

ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی

از هواداران رخسارت نسیم گل یکی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۲

 

قد رعنای ترا تا دید، از شرمندگی

قمریان را سرو شد سوهان طوق بندگی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۳

 

خون تاک از شوق می‌جوشد اگر ساغر زنی

غنچه شادی مرگ می‌گردد اگر بر سر زنی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۴

 

این که زاهد کرد پهلوی خود از دنیا تهی

کاش در پای گلی می‌کرد یک مینا تهی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۵

 

خضاب تازه‌ای هردم به روی کار می‌آری

شدی پیر و همان دست از سیه‌کاری نمی‌داری

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱

 

از حباب آموز همت را که با صد احتیاج

خالی از دریا برون آرد سبوی خویش را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲

 

خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید

منصب میرابی سرچشمه آیینه را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳

 

همه تن شانه صفت پنجه گیرا شده ام

به امیدی که فتد زلف تو در چنگ مرا

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴

 

دانش آن راست مسلم که به تردستی شرم

گرد خجلت ز جبین پاک کند آینه را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵

 

چه حاجت است به می لعل سیررنگ ترا؟

نظر به پرتو خورشید نیست سنگ ترا

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶

 

فزود تیرگی خاطر از ایاغ مرا

بنفشه گل کند از لاله چراغ مرا

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۷

 

در خوش قماشی از بر رو دست برده ام

باریک شو مشاهده کن تار و پود را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۸

 

باغبان بیرون کن این گستاخ بادآورده را

خوش نمی‌آید به گل این های‌های عندلیب

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۸۷
۴۸۸
۴۸۹
۴۹۰
۴۹۱
۴۹۳
sunny dark_mode