گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱

 

حلقه هر در باغی نشود دیده ما

باغ دربسته بود دیده پوشیده ما

در دل قانع ما نیست تزلزل را راه

لنگر بحر بود گوهر سنجیده ما

گرد غربت کندش زنده نهان در ته خاک

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲

 

گرچه از درد خزانی شده رخساره ما

می توان چید گل از سینه صد پاره ما

نفس گرم درین بوته نخواهد ماندن

تا شود شیشه می این دل چون خاره ما

گرچه از داغ یتیمی دل ما سوخته است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳

 

تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟

که رگ ابر بهارست رگ و ریشه ما

کوه قاف از سپرانداختگان است اینجا

که دگر تیغ شود پیش دم تیشه ما؟

پایکوبان به سردار رود خود حلاج

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴

 

هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما

پیش خم گردن خود کج نکند شیشه ما

عالم از جلوه معنی است خیابان بهشت

که نسیم سحر او بود اندیشه ما

قبضه خاک کجا دامن ما را گیرد؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵

 

آب حیوان زند آب در میخانه ما

می گزد خضر لب از حسرت پیمانه ما

از سر شیشه اگر پنبه بگیرد ساقی

گل ابری شود از گریه مستانه ما

در دل ما نبود منزلتی دنیا را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶

 

سیل را گنج شمارد دل ویرانه ما

برق را تنگ در آغوش کشد دانه ما

از دل و چشم بود شیشه و پیمانه ما

نه فلک موج حبابی است ز میخانه ما

دو جهان در نظر ما دو صف مژگان است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷

 

روشن است از دل بی کینه ما سینه ما

گوهر ماست چراغ دل گنجینه ما

گرچه در نافه ما جز جگر سوخته نیست

جگر نافه بود داغ ز پشمینه ما

(صبح شنبه به نظر جلوه کند مستان را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸

 

گرد اندوه پذیرد ز طرب سینه ما

سبزی بخت شود زنگ بر آیینه ما

روز تعطیل به عرفانکده مشرب نیست

صبح شنبه خجل است از شب آدینه ما

همچو خورشید بود بر همه عالم روشن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹

 

مشرق مهر بود سینه بی کینه ما

صاف چون صبح به آفاق بود سینه ما

خون اگر در جگر نافه آهو شد مشک

مشک خون می شود از خرقه پشمینه ما

ریشه سبزه زنگار رسیده است به آب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰

 

چرخ پر گوهر شب تاب شد از گریه ما

ماه در هاله گرداب شد از گریه ما

اشک ما داغ کلف شست ز رخساره ما

زنگ از آیینه مهتاب شد از گریه ما

بود هر موج سرابی که درین دامن دشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱

 

از بساط فلک آن سوی بود بازی ما

شش جهت کیست به ششدر فکند بازی ما؟

ما حریفان کهنسال جهان ازلیم

طفل شش روزه عالم ندهد بازی ما

تخته نقش مرادست دل ساده دلان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲

 

علم نصرت ما آه سحرگاهی ما

مهر خاموشی ما چتر شهنشاهی ما

ما ز بی برگ و نوایی خط پاکی داریم

چه کند باد خزانی به رخ کاهی ما؟

چرخ چندان که زند نقش حوادث بر آب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳

 

دل نگردید شب وصل تهی از گله‌ها

طی شد این وادی و هموار نشد آبله‌ها

اثر از گرمروان نیست، همانا گردید

در دل سنگ نهان آتش این قافله‌ها

شور من بیش شد از چوب گل و سایه بید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴

 

کمال حسن کجا، دیده پر آب کجا؟

شکوه بحر کجا، خیمه حباب کجا؟

مرا که جلوه هر ذره است رطل گران

کجاست حوصله جام آفتاب، کجا؟

نمانده است ز دل جز غبار افسوسی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵

 

به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا

ستاره سوخته ای نیست جز سپند آنجا

اسیر بوالعجبی های وادی عشقم

که صید دام نهد در ره کمند آنجا

به کشوری که شکر خنده ات گشاید بار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶

 

به محفل تو که خاموش بود سپند آنجا

کراست زهره که سازد صدا بلند آنجا؟

ز مکر سبحه شماران خدا نگه دارد!

که صد سرست به یک حلقه کمند آنجا

بهشت را چه کنی، مگذر از مقام رضا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷

 

نگاه دار سر رشته حساب اینجا

که دم شمرده زند بحر از حباب اینجا

سر از دریچه گوهر برآوری فردا

اگر چو رشته بسازی به پیچ و تاب اینجا

ز سیل حادثه صحرا و کوه در سفرست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸

 

رسیدگی ز مطالب گذشتن است اینجا

به مدعا نرسیدن، رسیدن است اینجا

خراب هر که شد، از سیل می شود ایمن

علاج مرگ ز جان دست شستن است اینجا

وصال کعبه طلب می کنی، شتابان باش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹

 

به تیغ کج نشود راست هیچ کار اینجا

دل دو نیم کند کار ذوالفقار اینجا

ز صدق، صبح نفس زد به آفتاب رسید

به صدق دل، نفسی از جگر برآر اینجا

خوشا گشاده جبینی که چون گل رعنا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰

 

خوش آن که از دو جهان گشت بی نیاز اینجا

گرفت دامن آن یار دلنواز اینجا

مبین دلیر در آن چشم های خواب آلود

که چشم بسته کند صید، شاهباز اینجا

کسی میانه اهل جنون علم گردد

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۳۵۰
sunny dark_mode