گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴

 

هر تُنُک‌ظرفی ننوشد خونِ گرمِ تاک را

جامی از فولاد باید آبِ آتشناک را

عقدهٔ دل را به زورِ اشک نتوان باز‌ کرد

گریه نتواند گره از دل گشودن تاک را

عقل در اصلاح ما بیهوده می‌سازد دماغ

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲

 

به هر نوعی که می خواهد دلت بشکن دل ما را

که از مستان نمی گیرند خون جام و مینا را

ز هجر عافیت دشمن تبی در استخوان دارم

که نبضم مضطرب سازد سرانگشت مسیحا را

حساب سال و ماه از کارفرمایان چه می پرسی؟

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰

 

چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را

که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را

به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من

ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را

همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲

 

ز آه سرد چه پرواست حسن سرکش را؟

نسیم، بال و پر سرکشی است آتش را

به خط تسلی ازان لعل آبدار شدم

که خاک می کشد از آب بهتر آتش را

ز برق شوخی او ریخت کوه قاف از هم

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸

 

ز عمر باج ستاند می دو ساله ما

به آفتاب شبیخون زند پیاله ما

ز بی قراری ما دردسر کشد بالین

شبی که دختر رز نیست در حباله ما

ز زیر بال ازان سر برون نمی آریم

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۴

 

فریاد نخیزد ز دل پر گله ما

نبود چو جرس هرزه درا آبله ما

هر جا که زند نشتر خاری مژه بر هم

خون دشنه کشد از جگر آبله ما

فریاد ازین برق نگاهان که نکردند

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۱

 

امروز قدر نکته موزون نمانده است

انصاف در قلمرو گردون نمانده است

هیچ است صد رساله حکمت به چشم ما

بهتر ز خم اثر ز فلاطون نمانده است

یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۹

 

تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خواب، صبح؟

چون گل از شبنم بزن بر چهره خود آب، صبح

شیر مست فیض شو از جوی شیر روشنش

تا نگشته است از شفق چون دامن قصاب صبح

در وصال از عاشق صادق نمی داند اثر

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۸

 

یاد باد آن بی حقیقت را که یاد ما نکرد

بر فلک شد دود آه ما و سر بالا نکرد

بوسه ها پیچید در مکتوب بهر دیگران

وز تریها نامه خشکی به ما انشا نکرد

گرچه آمد نخلش از دست دعای ما به بار

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۶

 

یوسف ما در دل چه بر سر بازار بود

این گل از صبح ازل شیدایی دستار بود

پیشطاق شهرت از شعر بلندم رتبه یافت

اینچنین زلفی رخ این صفحه را در کار بود

کوه و صحرا پر شد از آوازه زنجیر من

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴۶

 

قطره بیجگری کز نظر ما افتد

شور حشری شود و در دل دریا افتد

خون فرهاد سر از خواب عدم بردارد

آتش لاله چو در دامن صحرا افتد

عذر زندانی بی جرم چه خواهد گفتن؟

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳۱

 

صائب این بار به صد دست نگه خواهم داشت

دل مجروح اگر جان ز عتابش ببرد

چشم شوخ تو محال است که خوابش ببرد

مگر از مستی سرشار شرابش ببرد

عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲۵

 

چون نفس زیر فلک دل به هوس راست کند؟

زیر سرپوش، چراغی چه نفس راست کند؟

چون مگس گیر، ز تسبیح ریایی زاهد

دام تزویر پی صید مگس راست کند

دل افسرده به فریاد نگردد بیدار

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴۵

 

صراحیی که دم صبح قلقلی دارد

چو بلبلی است که مد نظر گلی دارد

زبان شانه ز وصفش به یکدیگر پیچید

کجا بهشت چو آن زلف سنبلی دارد؟

سرم ز شعله سودا چو دود می نگرد

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹۰

 

دم مسیح دل دردمند ما نخورد

اگر هلاک شود بازی دوا نخورد

تو ای که از دم عیسی فسانه پردازی

بهوش باش که بیمار ما هوا نخورد

بهشت در قدم مرد عاقبت بین است

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲۲

 

ز جوش نشأه ز مغزم بهار می خیزد

ز فیض اشک گلم از کنار می خیزد

چنین که گوشه ابروی صیقل است بلند

کجا ز آینه ما غبار می خیزد؟

به هر چمن که چو طاوس جلوه گر گردید

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۹

 

ز سینه ام نفس خوش برون نمی آید

نسیم خلد ز آتش برون نمی آید

چه دیده است خدنگت ز سینه گرمم

که از قلمرو ترکش برون نمی آید

ز خوی سرکش خوبان ملایمت مطلب

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴۷

 

دیوانه را به دامن صحرا که می برد

طفل یتیم را به تماشا که می برد

مکتوب خشک سلسله پای قاصدست

موج سراب را سوی دریا که می برد

راه نسیم نیست در آن زلف تابدار

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰۹

 

هر کس سخن به دشمن انصاف می دهد

در دست زنگی آینه صاف می دهد

همت نه بی دریغ زر وسیم دادن است

اهل کرم کسی است که انصاف می دهد

چون مور در خرابه دنیا چه سر کنم

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴۱

 

خورشید اگر از چشم کسان آب گشاید

رخساره گلرنگ تو خوناب گشاید

از چشمه خورشید مجو آب مروت

کاین چشمه ز چشم دگران آب گشاید

در نیم نفس می شود از پاک فروشان

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۴
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود