گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

چه کسانند که در قصد دل ریش کسانند

با من خسته برآنند که از پیش برانند

می کشند از پی خویشم که بزاری بکشندم

که مرا تا نکشند از غم خویشم نرهانند

صبر تلخست و طبیبان ز شکر خنده ی شیرین

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

کسی کو دل بر جانان ندارد

دلی دارد ولیکن جان ندارد

هر آنکو با سر زلف سیاهش

سری دارد سر و سامان ندارد

ز غرقاب غمش کی جان توان برد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

نقش رویت بچه رو از دل پر خون برود

با خیال لبت از چشم چو جیحون برود

بچه افسون دل از آن مار سیه برهانم

کان نه ماریست که از حلقه بافسون برود

از سر کوی توام روی برون رفتن نیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

ماه من مشک سیه در دامن گل می کند

سایبان آفتاب از شاخ سنبل می کند

گرچه از روی خرد دور تسلسل باطلست

خطّ سبزش حکم بر دور تسلسل می کند

هرگز از جام می لعلش نمی باشد خمار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند

مدام معتکف آستان خمّارند

از آن بخاک درت مست می سپارم جان

که هم بکوی تو مستم بخاک بسپارند

چرا بهیچ شمارند می پرستان را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

ما بر کنار و با تو کمر در میان بماند

وان چشم پر خمار چنان ناتوان بماند

از پیش من برفتی و خون دل از پیت

از چشم من روان شد و چشمم در آن بماند

گفتم که نکته ئی زدهانت کنم بیان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ماه من دوش سر از جیب ملاحت بر کرد

روز روشن ز حیا چادر شب بر سر کرد

اندکی گل برخ خوب نگارم مانست

صبحدم باد صبا دامن او پر زر کرد

نتوانم که برآرم نفسی بی لب دوست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

یارب این هدهد میمون ز کجا می آید

ظاهر آنست که از سوی سبا می آید

بوی روح از دم جانبخش سحر می شنوم

یا دم عیسوی از باد صبا می آید

از ختن می رسد این نفحه ی مشکین که ازو

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

کاروان ختنی مشک ختا می آرد

یا صبا نکهت آن زلف دوتا می آرد

لاله دل در دم جانبخش سحر می بندد

غنچه جان پیشکش باد صبا می آرد

مرغ را گل باشارت چه سخن می گوید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود

از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود

مردم چشم مرا خون دل از سر می گذشت

گرچه کار دیده از خونابه ی دل می گشود

آه آتش بار من هر دم بر آوردی چو باد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

گویی بت من چون ز شبستان بدر آید

حوریست که از روضه ی رضوان بدر آید

دیگر متمایل نشود سرو خرامان

چون سرو من از خانه خرامان بدر آید

هر صبحدم آن ترک پری رخ ز شبستان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

صوفی اگرش باده ی صافی نچشانند

صاحبنظران صوفی صافیش نخوانند

بنگر که مقیمان سراپرده ی وحدت

در دیر مغان همسبق مغبچگانند

رو گوش کن از زمزمه ی ناله ناقوس

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود

کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود

گه ز چین زلف او صد شور در چین می فتاد

گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمیر بود

دوش ترکی تیغ زن را مست می دیدم بخواب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

کسی که پشت بر آن روی چون نگار کند

باختیار هلاک خود اختیار کند

نه رای آنکه دلم دل زیار برگیرد

نه روی آنک تنم پشت بر دیار کند

ز روزگار هر آن محنتم که پیش آمد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

صبح چون گلشن جمال تو دید

بر عروسان بوستان خندید

نام لعلت چو بر زبان راندم

از لبم آب زندگی بچکید

صبحدم حرز هفت هیکل چرخ

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

یاد باد آنکو مرا هرگز نگوید یاد باد

کی رود از یادم آن کِش من نمی‌آیم به یاد

آه از آن پیمان شکن کاندیشه از آهم نکرد

داد از آن بیدادگر کز سرکشی دادم نداد

از حیای چشمه ی نوشش شد آب خضر آب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

یارش نتوان گفت که از یار بنالد

واندل نبُود کز غم دلدار بنالد

گر بند نهد دشمن و گر پند دهد دوست

مشتاق گل آن نیست که از خار بنالد

چون یار بدست آیدت از غیر چه نالی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

وفات به بُود آنرا که در وفای تو نبود

که مبتلا بُود آنکس که مبتلای تو نبود

چو خاک می شوم آن به که خاکپای تو باشم

که خاک بر سر آنکس که خاک پای تو نبود

اسیر بند شود هر که بنده ی تو نگردد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

مردان این قدم را باید که سر نباشد

مرغان این چمن را باید که پر نباشد

آن سر کشد درین کو کز خود برون نهد پی

وان پا نهد درین ره کش بیم سر نباشد

در راه عشق نبود جز عشق رهنمائی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

دوش چون در شکن طرّه ی شب چین دادند

مژده ی آمدن آن صنم چین دادند

بیدلانرا سخنی از رخ دلبر گفتند

بلبلانرا خبری از گل نسرین دادند

باسیران بلا ملک امان فرمودند

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۹۲
sunny dark_mode