صبح چون گلشن جمال تو دید
بر عروسان بوستان خندید
نام لعلت چو بر زبان راندم
از لبم آب زندگی بچکید
صبحدم حرز هفت هیکل چرخ
از سر مهر بر رخ تو دمید
مرغ جان در هوات پر می زد
بال زد وز پیت روان بپرید
هر که شد مشتری مهر رخت
خرمن مه به نیم جو نخرید
وانک چون دیده دید روی ترا
خویشتن را بهیچ روی ندید
سرمکش زانک از چمن بیرون
سرو تا سر کشید سر نکشید
در رهن خاک راه شد خواجو
لیک برگرد مرکبت نرسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی معشوقهاش اشاره میکند. صبح که میشود و جمال او را میبیند، گلستانها به شادی میآیند. وقتی نام او را بر زبان میآورد، احساس زندگی و سرزندگی میکند. صبحگاه نور خورشید بر چهرهی او میتابد و پرندهای در فضایش پرواز میکند. هر کس که در مسیر عشق او قرار گیرد، ثروتی چون مهر او را نمیتواند با چیز دیگری مقایسه کند. همچنین زمانی که چشمش به چهرهی او میافتد، تمام دنیا را فراموش میکند و به زیبایی او خیره میشود. شاعر در پایان، به سفر خود اشاره میکند که به دنبال معشوقهاش بوده اما نتوانسته به او برسد.
هوش مصنوعی: صبح که زیبایی و جمال تو را به مانند گلشن مشاهده کرد، بر عروسان باغ خندید.
هوش مصنوعی: وقتی نام زیبایی تو را بر زبان آوردم، از لبانم زندگی جاری شد.
هوش مصنوعی: صبح زود، نور آفتاب به چهره تو تابیده و زیبایی هفت آسمان را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: روح من در عشق تو پرواز میکند و به سوی تو میرود و از جانی سرشار از محبت، آزاد میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق چهره تو شد، هرگز نمیتواند زیباییهای تو را به چیزی کم و ناچیز مثل نیم جو نبیند و در برابرش قرار دهد.
هوش مصنوعی: اما هنگامی که چهرهات را دید، دیگر هیچ چیزی را به زیبایی تو ننگرید و همه چیز را در مقایسه با تو ناچیز دید.
هوش مصنوعی: سرو از میان چمن بیرون میآید و به آسمان سر بلند میکند، ولی من در حالتی هستم که سرم را نمیتوانم بلند کنم.
هوش مصنوعی: خواجو به سمت خاک و زمین رفت، اما برگردان تو به مرکبت نرسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گاو مسکین ز کید دمنه چه دید؟
وز بد زاغ بوم را چه رسید؟
کوی و جوی از تو کوثر و فردوس
دل و جامه ز تو سیاه و سپید
رخ تو هست مایهٔ تو، اگر
مایهٔ گازران بود خورشید
چون همی بودهها بفرساید
بودنی از چه میپدید آید؟
زانکه او بوده نیست و سرمدی است
کانچه بوده شود نمیپاید
وانچه نابوده نافزوده بود
[...]
پرده گل همه صبا بدرید
کرد چهره به شرم شرم پدید
ابر پوشید روی ماه وز برق
رایت روی ماه بدرخشید
با صیادوار دست گشاد
[...]
ای برآرندهٔ مه و خورشید
نقشبند جهان بیم و امید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.