گنجور

 
۱
۲
۳
۱۰
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۹ - مثنوی

 

غلامی میکنم تا زنده باشم

بمیرم، همچنانت بنده باشم

مرا دم بعد ازین امیدواری

روان گردان، به امیدی که داری

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۱۰ - آگاه شدن معشوق از حال عاشق

 

چو بشنید این سخن، بر زاری او

بتندید از پریشان کاری او

به دل در دشمنی چیزی نبودش

ولی در دوستی می‌آزمودش

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۲۰ - تمامی سخن

 

دگر نوبت، چو باد نوبهاری

به عاشق برد بوی دوستداری

به هوش آمد، بنالید از خطابش

نوشت این چند بین اندر جوابش

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۳۴ - تمامی سخن

 

دل عاشق بدان فکرت چو برخاست

زبان خامه را پاسخ بیاراست

رقم زد بر بیاض نامه چون زر

بدین سان نکتهای تازه و تر

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۳۹ - خلاصهٔ سخن

 

چرا بر زورمندی تند گردی؟

که گر تندی نماید کند گردی

چو سنگ از آب هر سیلی چه رنجی؟

اگر مجنونی از لیلی چه رنجی؟

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۴۱ - تمامی سخن

 

سمن بر تند شد از گفتن او

بجوشید از غضب خون در تن او

نوشت این نامهٔ دلسوز را باز

جوابی پر عتاب و عشوه و ناز

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۴۴ - مثنوی

 

نخواهی گشت با وصلم هم آواز

کناری گیر و با هجران همی ساز

نخواهم در تو پیوستن بیاری

تو خواهی گریه میکن، خواه زاری

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۴۶ - خلاصهٔ سخن

 

برای او چه باشی اشک ریزان؟

که باشد دایم از مهرت گریزان

اگر یارت جفا جوید وفا کن

چو با او بر نمی‌آیی، رها کن

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۴۸ - تمامی سخن

 

ز چشم سوکوار اشکی چو باران

همی بارند مسکین سوکواران

شب تاریک او بیدار تا روز

همی گفت این سخن با گریه و سوز

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۶۶ - رسیدن نامهٔ عاشق به معشوق

 

چو گوش ماهرخ پر شد ز زاری

به جای آورد شرط دوستداری

بر آن بیچاره رحمت کرد و بخشود

چه گوید کس؟ که جای مرحمت بود

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۷۶ - تمامی سخن

 

اگر نتوان به دیر و زود کردن

بباید چارهٔ بهبود کردن

حریف چستی، اندر عشق چست آی

چو دیر از کار می‌آیی، درست آی

حریف چستی، اندر عشق چست آی

[...]

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱

 

چون یاد کنم طبع طربناک ترا

و آن صورت خوب و سیرت پاک ترا

خواهم که: گذر بر سر خاک تو کنم

در ساعت و بر سر کنم آن خاک ترا

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲

 

گر آدمیی دور شو از دمدمه‌ها

ور گرگ نه‌ای مگر و گرد رمه‌ها

تا کی ز برای جستن آب رخی؟

از گردن خود فرو نه این مظلمه‌ها

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳

 

هستیم به امید تو چون دوش امشب

بر آمدنت بسته دل و هوش امشب

زان گونه که دوش در دلم بودی تو

یارب! که ببینمت در آغوش امشب

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

 

ای میل دل من به جهان سوی لبت

تنگ آمده دل ز تنگی خوی لبت

چون خال تو آخر دل ما چند خورد؟

خون دل خویشتن ز پهلوی لبت

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵

 

شمع از سر خود گذشت و آزاد بسوخت

بر آتش غم خنده‌زنان شاد بسوخت

من بندهٔ شمعم، که ز بهر دل خلق

ببرید ز شیرین و چو فرهاد بسوخت

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

گر راست روی محرم جان سازندت

ور کژ بروی ز دل بیندازندت

در حلقهٔ عاشقان چو ابریشم چنگ

تا راست نگردی تو بننوازندت

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

در کارگه غیب چو نقاش نخست

جویندهٔ نقش خویشتن را می‌جست

بر لوح وجود نقشها بست و در آن

چون روشن گشت نقش آن جزو بشست

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

این فرع که دیدی همه از اصلی خاست

در ذات خود آن اصل نه افزود و نه کاست

زان روی دو چشم داد و یک بینی حق

تا زان دو نظر کنی یکی بینی راست

۲ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

دلدار مرا در غم و اندوه بکاست

یک روز برم به مهر ننشست و نخاست

گفتنم: مگر این عیب ز دل سختی اوست؟

چون میبینم جمله ز بدبختی ماست

۲ بیت
اوحدی
 
 
۱
۲
۳
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۹۶