چو بشنید این سخن، بر زاری او
بتندید از پریشان کاری او
به دل در دشمنی چیزی نبودش
ولی در دوستی میآزمودش
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
چو بشنید این سخن، بر زاری او
بتندید از پریشان کاری او
به دل در دشمنی چیزی نبودش
ولی در دوستی میآزمودش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شخصی با شنیدن این سخن به شدت ناراحت و پریشان شد. او در دلش هیچ کینهای نسبت به دیگران نداشت، اما در دوستی و ارتباطاتش دچار شک و آزمون بود.
هوش مصنوعی: زمانی که او این صحبت را شنید، از ناراحتی به شدت بر حالت افسردگی او افزوده شد و بر نگرانیهایش افزود.
هوش مصنوعی: او در دلش نسبت به دشمنی احساس خاصی نداشت، اما در دوستی به شدت آزمایش میکرد و ارزیابی میکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لطیف آمد ازیشان باد و آتش
ازیرا سوی بالا گشت سرکش
گزیده شمس دین ای از نهیبت
شده حال بداندیشان مشوش
کشیده بر سرت تأیید سایه
فگنده بر درت اقبال مفرش
بدست باس تو چون موم آهن
[...]
دلم کو با تو همراهست و همبر
چگونه مهر بندد جای دیگر
دلی کو را تو هم جانی و هم هوش
از آن دل چون شود یادت فراموش
اگر چه آب و خاک و باد و آتش
کنند آمد شدی با یکدگر خوش
مبادا بی وصالت روز ما خوش
که از هجران تو باشم بر آتش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.