گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

تا چند ز کس تاب جفا آرد کس

گفتم به تو بس جفا و، بیرحمی، بس

آخر تن و جان خسته‌ای چند کشد

در عشق تو بار ناله بر دوش نفس

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

نوروز شد و شکفت گلزار هوس

گفتن به تو ای معلّم هرزه نفس

بر نوگل من جفا و بیرحمی بس

گل را به قفس نگه نمی‌دارد کس

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

ای غنچه چه دلتنگ نشینی خوش باش

چون گل نفسی برآور و سرخوش باش

هر چند سبکبار تری کم خطری

تو باد شو و گو دو جهان آتش باش

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

جانا چو گل شکفته بی‌شرم مباش

بر هم زن نام و ننگ و آزرم مباش

چون آینه روی دل به هر کس منما

خورشید صفت به هر کسی گرم مباش

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

شرعست سپهری که نیابی خطرش

وز رجم نیابند شیاطین گذرش

خورشید درو نبی و ماهست بتول

اولاد نبی بروج اثنا عشرش

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

آن شب که رسول ما سفر کرد به عرش

سر از خم نه سپهر برکرد به عرش

جبریل چگونه آمد از عرش به زیر؟

ذات نبوی چسان گذر کرد به عرش؟

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

دل یافت حیات ابد از خدمت فیض

جان زندة جاوید شد از صحبت فیض

جز وحشتم از خلق جهان نفزاید

تا انس لقب داد به من حضرت فیض

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

فیّاض شدم ز وضع یاران دلتنگ

زین بلهوسان کناره به صد فرسنگ

من شیشه و این سگ روشان سنگدلند

صورت نپذیرد الفت شیشه و سنگ

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

هر چند که کعبه راست فضلی کامل

در خاک نجف مرا به آید منزل

در پیش من از کعبه نکوتر نجفست

کان قبلة تن باشد و این قبلة دل

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

آن خاتم انبیا نبّی مرسل

بر جمله مقدّم است در علم ازل

هر چند نتیجه هست آخر ز قیاس

در قصد چو بنگرند باشد اول

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۱

 

ای گل شده بی‌رخ نکویت بدنام

وز شرم لب تو باده گردیده حرام

ابروی ترا هلال گفتم، مه نو

بالید به خود چنانکه شد ماه تمام

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

بیمارم و آن نیم که یک جا افتم

می‌گردم و هر کجا رسم وا افتم

از ضعف چنان شدم که در سینه دلم

گر یاد تپیدن کند از پا افتم

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

مشهور به عشق تو ستمگر گشتم

حرف غم عشق تو مکرّر گشتم

می‌ناز که مثل تو ندیدم هر چند

دفترچه حسن را سراسر گشتم

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

هر چند که دور از درت می‌گردم

برگرد دل ستمگرت می‌گردم

چون معنی دوری که به خاطر گردد

دورم ز تو و گرد سرت می‌گردم

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

آخر ترک تو بیوفا دل کردم

عهد تو به فرمان تو باطل کردم

شادی که به کام دشمنم کردی و من

شادم که رضای دوست حاصل کردم

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

صد شکر که آهوی ترا صید شدم

بر هم زن زهد و آفت شید شدم

زلف تو مرا ز دین و دنیا برهاند

در دام تو افتادم و بی‌قید شدم

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

تا داغ غم عشق تو بر جان دارم

صد چاک به دل دست و گریبان دارم

طوفانم اگر ز دیده خیزد چه عجب

در دیده همه خیال طوفان دارم

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

امروز به روی کار آبی دارم

کز خوی تو وعدة عتابی دارم

منّت‌کش خور نیم که از عکس رخت

در هر بن موی آفتابی دارم

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

کی جانب هند روی نیکو آرم

من نیستم آنکه رو به هندو آرم

از یک هندوی بخت خود دل تنگم

در عالم هندوان چسان رو آرم

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

سرگشتة اوّلم به آخر نرسم

درماندة باطنم به ظاهر نرسم

با آنکه خیالی شده‌ام در غم تو

داغم که چرا ترا به خاطر نرسم

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode