گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

قاصد آمد سحرگه از بغداد

خبر خوشدلی بیاران داد

وقت عشرت رسید و آخر شد

ذکر تسبیح و خواندن او راد

سر مستان رسید باز از راه

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

می زدن در بزم نادانان ز نادانی بود

با گرانجانان سخن گفتن گرانجانی بود

راح ریحانی بجز با یار روحانی منوش

این سخن بشنو که از اسرار روحانی بود

پاکبازانرا چرا ناید به دشواری بدست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

شیخ و زاهد گر مرا مردود و کافر گفته‌اند

عذر ایشان روشن است از روی ظاهر گفته‌اند

خاطری رنجیده از ما دادشتند این ابلهان

این سخن‌ها را مگر از رنج خاطر گفته‌اند

دشمن دانا بود نادان که در هر روزگار

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

معاشران قدح نوش اگر صواب کنند

برای من که یک امشب وداع خواب کنند

شبی خوش است و بتی ماهروی و وقتی جمع

بساط مجلس عشرت بماهتات کنند

رسیده شاهدکی مست و خوان و کیسه تهی است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

نیست جز عشق را رکوع و سجود

عشق هم ساجد است و هم مسجود

هر چه جز عشق نیست غیر عدم

هر چه عشق است نیست غیر وجود

گر بوجدان رهی بری دانیک

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

ایخوش آنروزیکه شمعی بود و پروانه نبود

در مقام آشنائی حرف بیگانه نبود

عقل از بیگانگی حرفی نهاد اندر میان

ورنه در زنجیر زلفت جای دیوانه نبود

از خم زلفت شبی تاریک بود اندر میان

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

هیچ می گوئی مراد دلداده ای دیوانه بود

با خیالم آشنا وز خویشتن بیگانه بود

هیچ می گوئی که نزد شمع رخسارم شبی

نیم جانی سوخته بال و پری پروانه بود

هیچ میآید بخاطر مرا ترا ای آفتاب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

این پایه که عقل و هنرش نام نهادند

سرمایه فتح و ظفرش نام نهادند

دیدم هم بیدانشی و بی خبری بود

از شعبده علم و خبرش نام نهادند

خود بینی و کبر و حسد و عجب و ریا بود

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

حق بمن بنده چشم روشن داد

با صفا تر دلی ز گلشن داد

سر پر مغزی اندرین پیکر

دل دانشوری بدین تن داد

کرد روشن فتیله ای از عقل

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

این سنگ جز به لطف تو گوهر نمی‌شود

وین خاک جز به صنعت تو زر نمی‌شود

چون آفتاب روی تو برتافت بر جهان

آن سنگ خاک باد که گوهر نمی‌شود

آن پا شکسته خوش که بدین ره نمی‌رود

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

خوشا کاین خانه را ویرانه سازند

در آن ویرانه از نو خانه سازند

بیا ویرانه شو تا بیت معمور

ملایک اندر آن ویرانه سازند

چه خاصیت در این آب و گل افتاد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

پیر مغان گناه مرا گر ثواب کرد

تبدیل سیئات بحکم کتاب کرد

روز حساب را که بفردا نهاد شیخ

امروز پیر میکده یوم الحساب کرد

تسنیم و خلد و کوثر و طوبی و سدره را

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

کفر زلف تو عرض ایمان کرد

هندوی کافرم مسلمان کرد

اهرمن جادوئی بخاتم جم

داد تشریفم و سلیمان کرد

نرگس نمیخواب بیمارش

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

صبح است و صبوح است بیائید بیائید

وجد است و فتوح است بیائید بیائید

غرقه شدگانیم در اندیشه و اندوه

می کشتی نوح است بیائید بیائید

ز اندیشه و انده نکشد روح بجز رنج

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

میزند روز و شب جرس فریاد

می رود کاروان به عشق آباد

همه تن یکدهان و اندر وی

یک زبان اندر او دو صد فریاد

هیچ دانی که چیست بانگ ناقوس است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

بیا که طره تو میل شور و شر دارد

بیا که چهره تو جلوه دگر دارد

بیا که جز قد تو کس ندیده قامت سرو

که سیب و نار و گل و لاله بارو بر دارد

بیا که هر چه سر زلف تو شکسته تر است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

بنده گر سر بر آستان باشد

به اگر سر بر آسمان باشد

یک نفس با رضای حق بودن

بهتر از عمر جاودان باشد

هر که در بندگی سپارد جان

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

هردم بشارت‌های دل از هاتف جان می‌رسد

هرکس که از جان بگذرد آخر به جانان می‌رسد

یک دم میاسا روز و شب مردی بجو دردی طلب

چو جان ز درد آمد به لب ناگاه درمان می‌رسد

ره گرد راز آید ترا شیب و فراز آید ترا

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

آزار تو ایدوست دل آزار نباشد

لیکن ز تو آزار سزاوار نباشد

تیغ ار تو زنی بر سرما، تیغ نخوانیم

خار ارتو نهی در ره ما، خار نباشد

گر دوست غرامت نکشد دوست ندانیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

حلقه بر هر در زدم دیدم در میخانه بود

در کفم هر سبحه کافتاد از گل پیمانه بود

جلوه گر از چهره پیر مغان دیدم عیان

نقش هر صورت که اندر کعبه و بتخانه بود

پرتوی از نقطه دانش در این بیدانشان

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۸
sunny dark_mode