آزار تو ایدوست دل آزار نباشد
لیکن ز تو آزار سزاوار نباشد
تیغ ار تو زنی بر سرما، تیغ نخوانیم
خار ارتو نهی در ره ما، خار نباشد
گر دوست غرامت نکشد دوست ندانیم
ور یار ملامت نبرد یار نباشد
در حیرت آنم که نیاز تو چه آرم
جان نیز بدین پایه و مقدار نباشد
شایسته خاک کف پای تو نگردد
هر سر که سزاوار سر دار نباشد
ما ننگ نداریم که ناموس بجوئیم
چون سر نبود حاجب دستار نباشد
ما جام نداریم که از سنگ گریزیم
چون خر نبود غصه افسار نباشد
با کیسه خالی ز عسس باک نداریم
چون زر نبود بیم ز طرار نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد
آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی
بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد
ای دوست برآور دری از خلق به رویم
[...]
کنجی که در او گنجش اغیار نباشد
کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد
رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل
باید که عدد بیشتر از چار نباشد
نردی و کتابی و شرابی و ربابی
[...]
ما را به جهان جز غم تو یار نباشد
جز جستن وصل تو مرا کار نباشد
از گلشن وصل تو من خسته جگر را
در پای دلم جز اثر خار نباشد
چون سرو روان گر گذری پیش من آری
[...]
می خواهم و کنجی که بجز یار نباشد
من باشم و او باشد و اغیار نباشد
آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت
کان جا ز رقیبان تو آثار نباشد
هر جا حبیبست بپهلوی رقیبست
[...]
مجنون تو با اهل خرد یار نباشد
غارت زده را قافله در کار نباشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.