گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

عیب دانشور بود با ناکسان صهبا زدن

در حضور باده خواران حرف بی پروا زدن

می زدن نیکو بود در کیش دانایان ولی

شرط دانش نیست جز با مردم دانا زدن

چیست با بی دانشان گفتن سخنهای دقیق

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

رخ است آن یا چمن یا باغ نسرین

بر است آن یاسمن یا سرو سیمین

یدو بیضاء نگوئی لعل و دندان

شب یلدا نگوئی زلف پرچین

عروسی چون ترا شاید که باشد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

آن لعل لب و دهان خندان

مپسند چنین خموش چندان

آخر نمکی بپاش از آن لب

بر ریش درون دردمندان

ما دیده بکس نمیگشائیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

بچنگ دیو اسیرم بدست غول زبون

خدای را مددی ای دلیل راهنمون

شب است و روی زمین تیره و فلک تیره

جهانیان همه اندر بپرده سیه گون

همه زئاثر شیر و همه زلازل غول

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

روز ابر و ترشح باران

نه سزد کرد کار هشیاران

می بنه گل بریز و بازبخوان

یار دوشینه با همه یاران

تا نشینند گرد یکدیگر

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

نمیدانم چه کردی با دل من

که باز آتش زدی بر حاصل من

اگر رفتی برون از محفل من

نخواهی رفت هرگز از دل من

بیا ای شمع محفلهای تاریک

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

ای دشمن جان من و ای خیره تن من

ایمایه اندیشه و رنج و محن من

ای یار دل آزار نه ای دشمن خونخوار

کاینسان شده دشوار ز تو زیستن من

ای خصم دل و دینم و همواره بکینم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

عید شد باده مغانه بزن

باده با چنگ و با چغانه بزن

قدم از صحن خانه تا لب بام

بنه و طبل شادیانه بزن

شب عید است تا سحر خوشباش

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

کس را مسنج جز بترازوی خویشتن

و از کس مرنج نیز بجز خوی خویشتن

ای هوشمند سوی رفیقان نظر فکن

چونانکه می نظر فکنی سوی خویشتن

چندین مپوی گرد پزشکان بیخرد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

چندانکه زیم با دل آسوده زیم من

بی فکرت و اندیشه بیهوده زیم من

ای راحت جان و دل من زود بیاور

آن باده آسوده که آسوده زیم من

چون راد خدا باده بمن داده، نشاید

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

نکرده ای ببر ای سرو جامه گلگون

که گشته ای ز شهیدان خویش غرقه بخون

قباس سرخ ببر کرده ای نمیدانم

و یا ز تاب بدن گشته جامه ات گلگون

رخت برنگ قبا، جامه ات بر تگ بدن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

در کفت دارم، دلی خارش بکن رارش بکن

تا توانی روز و شب پیوسته آزارش بکن

نزد من چون جان شیرین گرچه می باشد عزیز

در نظر ای خسرو شکر لبان خارش بکن

گر لبی آب از لبت خواهد که آب زندگیست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

امروز امیر در میخانه تویی تو

فریادرس نالهٔ مستانه تویی تو

مرغ دل ما را که به کس رام نگردد

آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو

آن مهر درخشان که به هر صبح دهد تاب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

می نخوردی سخن از باده و از جام بگو

یا بدل یا بزبان حرفی از آن نام بگو

از زبان گوی بدل، باز ز دل گوبزبان

هر دو چون گشت یکی، با همه اندام بگو

تا بهوشی و خرد لب بلب چاه بنه

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

سر تا بقدم ترک منا، جان و دلی تو

باور نکند عقل که از آب و گلی تو

ترک چگلی نیست بدین خوبی و نغزی

ای ترک بگو راست مگر از چگلی تو

یک بوسه ز لعل تو ربودم بحلم کن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

مبر در پیش زاهد نام باده

سر زاهد فدای جام باده

امان از صبح روز افروز صهبا

فغان از شام عیش انجام باده

ز گفتن ها بی پروای صهبا

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

آن مست ببین بی خبر از خویش فتاده

خشت سر خم زیر سر خویش نهاده

سر بر در میخانه و لب بر لب مینا

پا بر سر عقل خرد اندیش نهاده

سلطان جهان است که از روی محبت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

ندارم توشه ای از بهر این ره

بجز یکقطره اشک و یکنفس آه

بهای قطره اشکی چه باشد

که دریاهای خون بینم در این راه

زره وامانده ای درمانده خوش گفت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

چهره را رنگی بده آبی بده

زلف را چینی بده تابی بده

چشم بی خواب مرا زان لعل لب

لطف فرما، شربت خوابی بده

تشنه لب مردم بر آب زندگی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

من بدین کهنه دلق و کهنه کلاه

نکنم سر فرو به افسر شاه

روی ناخوب و خوی نامرغوب

میزنم طعنه ها بمهر و بماه

بتو زیبنده شد بنقاره

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
sunny dark_mode