گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

ایکاش که چون موی ابر روی تو افتم

چون پیچ و شکن در خم گیسوی تو افتم

تو باده خوری، مست به پهلوی من افتی

من باده خورم، مست به پهلوی تو افتم

گاهی تو از اینسوی بدانسوی من افتی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

با سر زلف پریش تو کشاکش دارم

خاطری سخت پریشان و مشوش دارم

چکنم با همه محرومی و دلسوختگی

در ره عشق بتان باز دلی خوش دارم

برگ عیشیم بگلزار جهان نیست جز آنک

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

ما چرا سخت در این حلقه گرفتار شدیم

خواب بودیم، چه افتاد که بیدار شدیم

نیست بودیم از این نشاء چرا هست شدیم

مست بودیم از این می ز چه هشیار شدیم

لعل بودیم در این خاک چرا سنگ شدیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

دیوانه‌ام دیوانه‌ام

از عقل و دین بیگانه‌ام

زنهار ای عاقل برو

تا نشنوی افسانه‌ام

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

ما بسی مرحله دور و دراز آمده ایم

تا کنون بر در اینخانه فراز آمده ایم

در این خانه مبندید به رخساره ما

که بدین در زره عجز و نیاز آمده ایم

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

تشویش بدو زشت و کم و بیش نداریم

المنته لله که تشویش نداریم

گر زاهد و درویش خورد انده دنیا

ما کار بدان زاهد و درویش نداریم

گفتی ز بد اندیش که بدگوئی ما کرد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

برخیز که گرد دل درویش برآئیم

در چاره اندوه و غم خویش برآئیم

اندیشه و تشویش ز جا برده دل ما

یکباره ز اندیشه و تشویش بر آئیم

باشیم گرفتار کم و بیش جهان چند

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

خیز که تا بر در دل ره کنیم

ره بسوی محفل الله کنیم

خدمت میخانه سحرگاه و شام

روز و شب اندر گه و بیگه کنیم

خاک در پیر خرابات را

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

سبحه را دیشب بشیخ شهر بردم ارمغان

جان و ایمان را نثار حضرت پیر مغان

شیخ شهر ار برد تسبیح از کف من باک نیست

بعد از این زنار بندم از دل و جان بر میان

من ندانم جز زیان سودی در این بازار زهد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

نز خدایم میتوان بگریختن

نز خودی نیزم توان بگسیختن

زین تردد روز و شب کار من است

ناله و زاری و شور انگیختن

مانده ایم اندر تزلزل روز و شب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

گر نیستی از عاشقان از عاشقی افسانه کن

خون دل از چشمت روان نبود، اناری دانه کن

از باده عشقت اگر ذوقی نیامد در جگر

باری بتقلید و سمر یک ناله مستانه کن

بر سنگ زن پیمانه را در هم شکن در دانه را

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

بنده را سر بر آستان بودن

بهتر از پا بر آسمان بودن

نفسی در رضای حضرت حق

بهتر از عمر جاودان بودن

گه چو زنجیر سر بحلقه در

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

جان و تن را به عشق سودا کن

ما و من را به عشق سودا کن

زنده بی‌عشق مرده در کفنی

این کفن را به عشق سودا کن

جان چو یوسف به تن چو پیراهن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

ترکانه سحر تاخته آمد بسر من

شمشیر جفا آخته آمد بسرمن

با چهره افروخته آمد ببر من

با قامت افراخته آمد بسر من

یکباره بزد رخت حریفان و بدر برد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

وقت سحر آمد ، هله ترتیبِ سحر کن،

آرایش این بزم بآئین دگر کن

یک نیمه بخوابند و دگر نیمه بمستی

یاران قدح کش همه را باز خبر کن

آن تاج مکلل بگهر، باز بسر نه

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

شب آمد جام می را مرحبا کن

سر اندیشه را از تن جدا کن

بیار آی از می دوشینه محفل

حریفان قدح کش را صلا کن

چه سود از سبحه و سجاده زاهد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

خاتم از دست اهرمن بستان

خویشتن را ز ما و من بستان

یکنفس از خدا بسوی خدا

خویشتن را ز خویشتن بستان

تا بکی دل اسیر تن داری

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

در دل ویران خیال رای تو مهمان

خانه مور است و بارگاه سلیمان

شمع بپروانه آتشین سخنی گفت

قصه ابطال بود عشق سلامان

پر مگس بود و عکس صورت سیمرغ

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

روز و شب بیهده با اختر خود جنگ مکن

بر دل خویش فراخای جهان تنگ مکن

هر چه دانی که بانجام نیاری بردن

هم ز آغاز بر او بنگر و آهنگ مکن

دل داننده بود آئینه صورت غیب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

خدای جهان در جهان جهان

نهاده بسی رازهای نهان

نیابد بدان رازها آگهی

مگر راز دانان کار آگهان

همه دین پژوه و بتن لاغران

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
sunny dark_mode