گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

دوستان نوبت سپیده دم است

وقت صبح است و سخت مغتنم است

نرود تا دمی، نمی آید

دم دیگر که عمر از این دودم است

وقت را سیف قاطع آوردند

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

ایخواجه شنیدم که لبت کان نبات است

ایخواجه شنیدم دهنت آب حیات است

ایخواجه شنیدم که بدست کرم تو

از لطف خداوند یکی تازه برات است

ای خواجه شنیدم که در این خرمن نعمت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

شد وقت سحر چشم تو تا چند بخواب است

برخیز که هنگام می و گاه شراب است

تا باده ننوشی نرود خوابت از سر

می دفع خمار آمد و می داروی خواب است

آن جام نه جام است که آبی است فسرده

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

آن جامه بر آن بدن چه زیباست

وان پیرهنش بتن چه رعناست

سنگین دلش از بدن هویدا

سیمین بدنش ز جامه پیداست

آن حله آتشین بر آن تن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

عشق است که اندر دو جهان راه نجات است

بحریست که یک چشمه از آن آب حیات است

بحر است و چه بحر است نه قلزم نه محیط است

شط است و چه شط است نه جیحون نه فرات است

دارای جهان است که بالای جهانست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

کس نیست که از لعل تو دشنام شنیده است

وز حسرت آن لب، لب خود را نگزیده است

رخ سرخ و لبت سبز و کبود است و بگور است

آن روی که بوئیده و آن لب که مکیده است

آن لعل ز گفتار بگو بهر چه رفته است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

از زلف سیاهت که همه چین و شکنج است

جان و دل غمدیده ما سخت به رنج است

رخساره سیمین تو گنجی است نهانی

وآن زلف یکی مارسیه بر سر گنج است

ما را طمع کیش مسلمانی از آن زلف

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

نوبت عشرت است و وقت صبوح

میزند مرغ صبح یا سبوح

طاب وقت الشراب والاطراب

اشرق الصبح و النسیم تفوح

می بگیر از کف غزالی مست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

تو را مسجد مرا میخانه ای شیخ

تو را سبحه مرا پیمانه ای شیخ

تو را ورد سحرگاهی و ما را

همه شب ناله مستانه ای شیخ

زنخ کم زن که در گوش من آید

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

قدم بگذار و از ما بگذر ای شیخ

تکاپو کن بکار دیگر ای شیخ

تو دستاری گران داری و ما را

گرانی میکند بر تن سر ای شیخ

گدایانی خمش بی عقل و بی هش

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

روز بحث از رساله دارد شیخ

شب حدیث از غساله دارد شیخ

بیمریدی و نامرادی را

همه شب آه و ناله دارد شیخ

مال اوقاف و حق ایتام است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

بکوی میفروشم بار دادند

رهم سوی در خمار دادند

در میخانه بر رویم گشودند

بدستم ساغری سرشار دادند

بیک ساغر شب دوشم رهائی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

شیخ است و حلقه بر در خمار میزند

دست طلب بحلقه زنار میزند

این خرقه پوش صومعه را تا چه روی داد

کاتش بجان خرقه و دستار میزند

خلوت نشین شهر که از خانقه گریخت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

بخت اگر یاری کند دلدار دلداری کند

نوبت گلشن رسد گلزار گلزاری کند

سهل باشد محنت از جور رقیب و دور چرخ

شاخ گلبن گل بر آرد خارا گر خاری کند

بزم عشرت گرم گردد، خون تاک آید بجوش

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

دو چشم مست تو کز خواب ناز برخیزد

هزار فتنه ز چین و طراز بر خیزد

کسی بطره کوتاه تو نیارد چنگ

مگر که از سر عمر دراز برخیزد

هر آنکه جان و سر اندر سر هوای تو کرد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

دیشب مغی از خانه خمار برآمد

با ساغر و پیمانه سرشار برآمد

با زلف پریشان بدل باده فروشان

چنگی زد و این نغمه اش از تار برآمد

آمد مه خرداد و گل از خار بر آمد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

نام مه گل را مه خرداد نهادند

و این نام در آئین مه آباد نهادند

آباد بر آئین مه آباد که از داد

خمخانه در این فصل و مه، آباد نهادند

بی شائبه از طینت پاکان جهان بود

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

زاهدی از صومعه بیزار شد

نیمه شبان بر در خمار شد

جام می از شاهد مستان گرفت

مست شد و بر سر بازار شد

رشته تسبیح فتادش ز دست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

افسانه بد مستی ما دوش سمر شد

هم شحنه و هم شیخ از این قصه خبر شد

از حالت پیری و جوانی سخنی نغز

سر بسته بگویم که شبی بود و سحر شد

یکدانه از این خرمن مائی و توئی بود

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

تا می بکیش زاهد و مفتی حرام شد

ما را فضای میکده بیت الحرام شد

بر چرخ بود خانه معمور و بر زمین

بیت المقدس است که میخانه نام شد

در کیش عشق بود که رندان مست را

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۲۳
sunny dark_mode