گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

بکوی میفروشم بار دادند

رهم سوی در خمار دادند

در میخانه بر رویم گشودند

بدستم ساغری سرشار دادند

بیک ساغر شب دوشم رهائی

ز بار خرقه و دستار دادند

هزاران بار از دوشم نهادند

پس آنگه ره بدان در بار دادند

می تسنیم و جوی کوثر ای شیخ

بما آسان، بتو دشوار دادند

چنین شد قسمت روز نخستین

تو را سبحه مرا زنار دادند

بیک حرف از لب پیر خرابات

مرا صد دفتر اسرار دادند

تو را از درس زهد و خود پرستی

مرا از بیخودی تکرار دادند

بدلخواه و پسند مشتری بود

متاعی کاندرین بازار دادند

یکی را صورت گفتار نیکو

یکی را معنی کردار دادند

 
sunny dark_mode