گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

شنیدستم که با یاری نهانی

تو داری روز و شب کار نهانی

یکی از محرمان بزم عیشت

بگوشم گفته اسراری نهانی

شنیدستم که هر ماهی دو روز است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

از فکرت و اندیشه در آزار چرائی

از حسرت و اندوه چنین زار چرائی

کار دو جهان را که بدینسان بود آسان

بیهوده بخود کرده تو دشوار چرائی

گیتی همه اندیشه و تیمار تو دارند

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴

 

ترک من نیمه شب از در با چراغ آید همی

تا بجوید بزم ما را در سراغ آید همی

صبحدم تا نیمه شب اندر پی کار خود است

چون شود نیمه شبش وقت فراغ، آید همی

می زده چشم و شکسته زلف و مخمور و خراب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

ترک بدخوی جفا جوی بلا بالا توئی

نی غلط گفتم نکو خوی و نکو سیما توئی

آن بهشت نقد کامروز است ما را نقد وقت

میکند بیهوده زاهد وعده فردا، توئی

آنکه از روز نخستین در ره مهر و وفا

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

چرا میل دل آزاری نداری

مگر با ما سر یاری نداری

ترا در دلبری صنعت تمام است

ولیکن رسم دلداری نداری

شد از جور تو ویران خانه دل

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷

 

اگر یک جرعه می در شیشه داری

نشاید کز جهان اندیشه داری

بکش دیو خرد راهم بزنجیر

تو کز باده پری در شیشه داری

درخت عقل را از ریشه بر کن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

رفتم بدر پیر خرابات تو بودی

رفتم بدر شیخ مناجات تو بودی

در کعبه و در دیر بهر مامن و مسکن

چون حلقه زدم، قبله حاجات تو بودی

عالم همه دیدم که بجز اسم و صفت نیست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

هر که را در ره طلب بینی

جانش آویخته بلب بینی

روز و شب بی قرار و سرگردان

لیک بیرون ز روز و شب بینی

گر در این ره نهی قدم ایدل

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

بده ایساقی بزم آنقدح هوش زدای

که بیک باره کند ریشه اندیشه ز جای

بده آن باده که در پرده سرا چون نوشند

غم و اندوه نگردد بدر پرده سرای

بده آن باده که چون شاه و گدایش نوشند

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱

 

آشکارا، روز طعن و لعن زندان میکنی

شب نهانی روی در کوی لوندان میکنی

روزها بیگانه، شبها آشنائی، آفرین

شیخنا بر تو که رندیها برندان میکنی

پابکش از بیخودی، بردار دست از بیخودان

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

امروز مرا جام ز باده تهی استی

گوشم همه بر گام ستور رهی استی

بی باده مرا زیستن امروز نشاید

کاندرم بخرگاه بتی خرگهی استی

خرگاه بر افراشته، وز سبزه بگردش

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

تو از عالم جز این یکدم نداری

جز این یکدم تو از عالم نداری

مده بیهوده نقد این دم از دست

که سرمایه جز این یکدم نداری

همه عالم غم و درد تو دارند

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

رهم در بزم جان و دل تو دادی

رهائی نیز از آب و گل تو دادی

ز گرداب ضلالت زورقم را

چو غرقه شد، ره ساحل تو دادی

بجز بیحاصلی از خرمن عمر

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

شنیده ام که تو ای خواجه کیمیا داری

برای درد دل ما یکی دوا داری

شنیده ایم که هم زهر و هم شکر داری

شنیده ایم که هم لطف و هم رضا داری

برای روشنی دیده های ما کوران

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶

 

ای تیره تن ما که بجان دشمن مائی

مائیم سلیمان و تو اهریمن مائی

تو گلخن مائی و عجبتر که غلط وار

گوئیم که تو تنگ قفس، گلشن مائی

چون افعی پیچان سیه بر بسر گنج

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

یک امشبی که تو آسوده در کنار منی

چه میشود که رخ از من بدیگری نکنی

فدای جان تو بادا روان جان و تنم

که راحت دل و آرام جان، روان تنی

چه میشود که شبی با دو صد تکبر و ناز

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

خواهی از حرف بد اندیش سلامت باشی

باید آنسو ز سر کوی ملامت باشی

کاری امروز مکن جان پدر پنهانی

که شود فاش چو فردا، بندامت باشی

نیست اعجاز و کرامت بجز از خوی نکو

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

امشب که منم با تو در اینخانه خالی

کس جز من و تو نیست در این کوی و حوالی

عمریست که من با تو بتا فرصت اینحال

میجستم و یک امشبه فرصت شده حالی

از دست تو نوش است و خوش و خوب و گوارا

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

به جان دشمن به غیر تن نداری

تن ار کردی رها، دشمن نداری

مکن پولاد و آهن جوشن خویش

دل ار پولاد و از آهن نداری

مرو اندر صف پیکار مردان

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱

 

تا چند کند دست تو با زلف تو بازی

تا چند کند غمزه تو دست درازی

با زلف پریشیده چه اندیشه کنی باز

کش گاه سرافکنده کنی گه بفرازی

گاهیش ببری سرو گه بر شکنی پشت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۳
sunny dark_mode