گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

جان و تن را به عشق سودا کن

ما و من را به عشق سودا کن

زنده بی‌عشق مرده در کفنی

این کفن را به عشق سودا کن

جان چو یوسف به تن چو پیراهن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

ترکانه سحر تاخته آمد بسر من

شمشیر جفا آخته آمد بسرمن

با چهره افروخته آمد ببر من

با قامت افراخته آمد بسر من

یکباره بزد رخت حریفان و بدر برد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

وقت سحر آمد ، هله ترتیبِ سحر کن،

آرایش این بزم بآئین دگر کن

یک نیمه بخوابند و دگر نیمه بمستی

یاران قدح کش همه را باز خبر کن

آن تاج مکلل بگهر، باز بسر نه

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

شب آمد جام می را مرحبا کن

سر اندیشه را از تن جدا کن

بیار آی از می دوشینه محفل

حریفان قدح کش را صلا کن

چه سود از سبحه و سجاده زاهد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

خاتم از دست اهرمن بستان

خویشتن را ز ما و من بستان

یکنفس از خدا بسوی خدا

خویشتن را ز خویشتن بستان

تا بکی دل اسیر تن داری

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

در دل ویران خیال رای تو مهمان

خانه مور است و بارگاه سلیمان

شمع بپروانه آتشین سخنی گفت

قصه ابطال بود عشق سلامان

پر مگس بود و عکس صورت سیمرغ

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

روز و شب بیهده با اختر خود جنگ مکن

بر دل خویش فراخای جهان تنگ مکن

هر چه دانی که بانجام نیاری بردن

هم ز آغاز بر او بنگر و آهنگ مکن

دل داننده بود آئینه صورت غیب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

خدای جهان در جهان جهان

نهاده بسی رازهای نهان

نیابد بدان رازها آگهی

مگر راز دانان کار آگهان

همه دین پژوه و بتن لاغران

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

عیب دانشور بود با ناکسان صهبا زدن

در حضور باده خواران حرف بی پروا زدن

می زدن نیکو بود در کیش دانایان ولی

شرط دانش نیست جز با مردم دانا زدن

چیست با بی دانشان گفتن سخنهای دقیق

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

رخ است آن یا چمن یا باغ نسرین

بر است آن یاسمن یا سرو سیمین

یدو بیضاء نگوئی لعل و دندان

شب یلدا نگوئی زلف پرچین

عروسی چون ترا شاید که باشد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

آن لعل لب و دهان خندان

مپسند چنین خموش چندان

آخر نمکی بپاش از آن لب

بر ریش درون دردمندان

ما دیده بکس نمیگشائیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

بچنگ دیو اسیرم بدست غول زبون

خدای را مددی ای دلیل راهنمون

شب است و روی زمین تیره و فلک تیره

جهانیان همه اندر بپرده سیه گون

همه زئاثر شیر و همه زلازل غول

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

روز ابر و ترشح باران

نه سزد کرد کار هشیاران

می بنه گل بریز و بازبخوان

یار دوشینه با همه یاران

تا نشینند گرد یکدیگر

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

نمیدانم چه کردی با دل من

که باز آتش زدی بر حاصل من

اگر رفتی برون از محفل من

نخواهی رفت هرگز از دل من

بیا ای شمع محفلهای تاریک

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

ای دشمن جان من و ای خیره تن من

ایمایه اندیشه و رنج و محن من

ای یار دل آزار نه ای دشمن خونخوار

کاینسان شده دشوار ز تو زیستن من

ای خصم دل و دینم و همواره بکینم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

عید شد باده مغانه بزن

باده با چنگ و با چغانه بزن

قدم از صحن خانه تا لب بام

بنه و طبل شادیانه بزن

شب عید است تا سحر خوشباش

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

کس را مسنج جز بترازوی خویشتن

و از کس مرنج نیز بجز خوی خویشتن

ای هوشمند سوی رفیقان نظر فکن

چونانکه می نظر فکنی سوی خویشتن

چندین مپوی گرد پزشکان بیخرد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

چندانکه زیم با دل آسوده زیم من

بی فکرت و اندیشه بیهوده زیم من

ای راحت جان و دل من زود بیاور

آن باده آسوده که آسوده زیم من

چون راد خدا باده بمن داده، نشاید

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

نکرده ای ببر ای سرو جامه گلگون

که گشته ای ز شهیدان خویش غرقه بخون

قباس سرخ ببر کرده ای نمیدانم

و یا ز تاب بدن گشته جامه ات گلگون

رخت برنگ قبا، جامه ات بر تگ بدن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

در کفت دارم، دلی خارش بکن رارش بکن

تا توانی روز و شب پیوسته آزارش بکن

نزد من چون جان شیرین گرچه می باشد عزیز

در نظر ای خسرو شکر لبان خارش بکن

گر لبی آب از لبت خواهد که آب زندگیست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۳
sunny dark_mode