گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

در کوی دوست با غم و باشیون آمدیم

بی مرحبا بدادن جان و تن آمدیم

عشاق جمله گر تن بی پیرهن شدند

ما را ببین که پیرهن بی تن آمدیم

ای کدخدای ده نظزی کن بر این گدا

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

خیال جنت الماوی نداریم

امید از شاخه طوبی نداریم

چو ما را شادی امروز نقداست

برو زاهد، غم فردا نداریم

مکن با ما ترشروئی و صفرا

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

اگر بگسستی از ما، غم نداریم

کزین بکسیختن ما کم نداریم

نداری گر سر پیوند ما تو

برو آسوده زی ما هم نداریم

بر ابرو گر تو از اندیشه ما

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

یک نیمه دل را به جمال تو سپردیم

یک نیمه دل را بخیال تو سپردیم

کردیم همه عمر مسلم بدو قسمت

واندو بجمال و به خیال تو سپردیم

از دست فراق تو اگر جان بسلامت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

خیز ای بت شنگول و بده باده که مستیم

وان بزم مهیا کن و آماده که مستیم

امشب بده آن باده و فردا بسر کوی

بنگر همه را بی خبر افتاده که مستیم

زاندازه فزون تر مکن امشب که سزانیست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

ای بار خدا ره بسوی خویش نمایم

راهی بدر خانه درویش نمایم

ای بارخدا راه پس و پیش ندانم

از لطف یکی راه پس و پیش نمایم

در حلقه تشویش درون سخت بماندم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

ز لعل دلکشت ای یارجانی مطلبی دارم

سخن ناگفته از خجلت نهان زیرلبی دارم

بامیدی که لبیکی رسد یا نامه و پیکی

همه شب بی زبان بادوست یارب یاربی دارم

همه روزم چه مسجد وقف زهاد و ریاکاران

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

شبی که تنگ لبت را چو جان ببر گیرم

چو جان نه بلکه زجان نیز تنگ تر گیرم

ز فرق سر زنمت بوسه تا بحقه ناف

هزار بار و دگر باره اش ز سر گیرم

چه جام جان بلب آرم تهی کنم قالب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

ایکاش که چون موی ابر روی تو افتم

چون پیچ و شکن در خم گیسوی تو افتم

تو باده خوری، مست به پهلوی من افتی

من باده خورم، مست به پهلوی تو افتم

گاهی تو از اینسوی بدانسوی من افتی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

با سر زلف پریش تو کشاکش دارم

خاطری سخت پریشان و مشوش دارم

چکنم با همه محرومی و دلسوختگی

در ره عشق بتان باز دلی خوش دارم

برگ عیشیم بگلزار جهان نیست جز آنک

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

ما چرا سخت در این حلقه گرفتار شدیم

خواب بودیم، چه افتاد که بیدار شدیم

نیست بودیم از این نشاء چرا هست شدیم

مست بودیم از این می ز چه هشیار شدیم

لعل بودیم در این خاک چرا سنگ شدیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

دیوانه‌ام دیوانه‌ام

از عقل و دین بیگانه‌ام

زنهار ای عاقل برو

تا نشنوی افسانه‌ام

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

ما بسی مرحله دور و دراز آمده ایم

تا کنون بر در اینخانه فراز آمده ایم

در این خانه مبندید به رخساره ما

که بدین در زره عجز و نیاز آمده ایم

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

تشویش بدو زشت و کم و بیش نداریم

المنته لله که تشویش نداریم

گر زاهد و درویش خورد انده دنیا

ما کار بدان زاهد و درویش نداریم

گفتی ز بد اندیش که بدگوئی ما کرد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

برخیز که گرد دل درویش برآئیم

در چاره اندوه و غم خویش برآئیم

اندیشه و تشویش ز جا برده دل ما

یکباره ز اندیشه و تشویش بر آئیم

باشیم گرفتار کم و بیش جهان چند

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

خیز که تا بر در دل ره کنیم

ره بسوی محفل الله کنیم

خدمت میخانه سحرگاه و شام

روز و شب اندر گه و بیگه کنیم

خاک در پیر خرابات را

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

سبحه را دیشب بشیخ شهر بردم ارمغان

جان و ایمان را نثار حضرت پیر مغان

شیخ شهر ار برد تسبیح از کف من باک نیست

بعد از این زنار بندم از دل و جان بر میان

من ندانم جز زیان سودی در این بازار زهد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

نز خدایم میتوان بگریختن

نز خودی نیزم توان بگسیختن

زین تردد روز و شب کار من است

ناله و زاری و شور انگیختن

مانده ایم اندر تزلزل روز و شب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

گر نیستی از عاشقان از عاشقی افسانه کن

خون دل از چشمت روان نبود، اناری دانه کن

از باده عشقت اگر ذوقی نیامد در جگر

باری بتقلید و سمر یک ناله مستانه کن

بر سنگ زن پیمانه را در هم شکن در دانه را

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

بنده را سر بر آستان بودن

بهتر از پا بر آسمان بودن

نفسی در رضای حضرت حق

بهتر از عمر جاودان بودن

گه چو زنجیر سر بحلقه در

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۲۳
sunny dark_mode