خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - در هنگام زیارت مدینهٔ منوره گفته و در آن خاک نهفته است
ای شفیع صد هزار امت چو خاقانی به حشر
بنده مرتد بود و بر دست تو ایمان تازه کرد
گر زبان او جنابت داشت از هر جانبی
آن جنابت برگرفت اشکی که طوفان تازه کرد
چون زبان او به هفتاد آب خجلت شسته گشت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۲
تو مار صورتی و همیشه شکرخوری
خاقانی است طوطی و دایم جگر خورد
این هم ز بخشش فلک و جود عالم است
کان را که خاک باید خوردن، شکر خورد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۳
شکست این دلم نادرست اعتقادی
به سم خار در دیدهٔ آرزو زد
خطا کرد پرگار غمزش همانا
که زخمی بر آن سینهٔ نیکخو زد
شنیدی که زنبور کافر بمیرد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح اقضی القضاة عز الدین بوعمران
امام ملت چارم که آسمان ششم
سعود مشتری او را نثار میسازد
غیاث ملت، اقضی القضاة عز الدین
که بحر دستش زرین بحار میسازد
فضایلش ملک دست راست چندان دید
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - در استغنای طبع
شاخ دولت به نزد خاقانی
میوه افشاندنش نمیارزد
چرب و شیرین خوانچهٔ دنیا
به مگس راندنش نمیارزد
زر طلب کردن از در ملکان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۶
خاقانیا به بغداد اهل وفا چه جوئی
کز شهر قلب کاران این کیمیا نخیزد
گر خون اهل عالم ریزند دجله دجله
یک قطره اشک رحمت از چشم کس نریزد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۷ - در مرثیهٔ امیر رشید الدین اسد شروانی
آه و دردا که شبیخون اجل
در زد آتش به شبستان اسد
بدل نغمهٔ عنقاست کنون
نغمهٔ جغد بر ایوان اسد
اسدالله عجم خواند علیش
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح خاقان اعظم منوچهر شروان شاه
ولینعمتم کیست خاقان اعظم
کز انعام حق دعاگو شناسد
محمد خصال است و حسان او من
من او را شناسم مرا او شناسد
منم در سخن مالک الملک معنی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹ - در نکوهش زن
زخم بر دل رسید خاقانی
تا خود آسیب بر خرد چه رسد
نقب محنت به گنج عمر رسید
تا به بنیاد کالبد چه رسد
گوئی از باغ جان رسد خبرت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰
تا تو ناز فروتران نکشی
مرا تو را لاف برتری نرسد
چون کسی زیر بار بر تو نیست
بر سر اوت سروری نرسد
ور عطا بخشی ور زنی بر سر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۱
فتنه تا اندکی بود صعب است
سهلش انگار تا فراوان شد
آبله تا یکی است درد کند
چون همه تن گرفت آسان شد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۲ - در مرثیه امام ناصر الدین ابراهیم باکوئی
از مرگ براهیم که علامهٔ دین بود
دردا که علامات کرامات نگون شد
تا تختهٔ خاک است حصارش فضلا را
سر تختهٔ خاک آمد و دل خانهٔ خون شد
گویند که سلطان مهین بر در گنجه است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳
سپهر مکارم صفی کز صفاتش
کدورت نصیب روان عدو شد
ازو اقتدار معالی فزون گشت
وزو روزگار مکارم نکو شد
کهن گردد اکنون حدیث افاضل
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۴
وفا جستن از خلق خاقانیا بس
که جستن به اندازهٔ جهد باشد
مگو کز جهان دیدهام نیک عهدی
غلط دیده باشی که بدعهد باشد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۵
نیت من نکوست در حق دوست
دوستان را نیت نکو باشد
بد او نیک من بود چه عجب
زشت من نیز خوب او باشد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح خاموشی
خاقانی ار زبان ز سخن بست حق اوست
چند از زبان نیافته سودی زیان کشد
گو محرمان بخرده کفن بر کتف کشند
او بر در خدای کفن بر روان کشد
نای است بیزبان به لبش جان فرو دمند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷
پیشوای علما جامهٔ من
نز پی بیشی و پیشی پوشد
لیک خواهد که به پوشیدن آن
در تنم خلعت بیشی پوشد
کان قبا کز حبش آرند رسول
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸ - در مرثیهٔ عز الدین بوعمران
جهان را آه آه از دل برآمد
چو عزالدین بوعمران فروشد
برآمد هر شب افغان از دل طور
چو روز موسی عمران فروشد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۹
چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی
که صبح فام شد از راه و شامگون آمد
در آفتاب نبینی که شد اسیر کسوف
چو تیغ زنگ زده در میان خون آمد
میار طعنه در آن کش سموم بادیه سوخت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰ - در مرثیهٔ امام ابو عمر و اسعد
خبر برآمد کان آفتاب شرع فرو شد
هزار آه زهرک آن خبر شنود برآمد
چون روز اسعد ازین چرخ دیر سال فرو رفت
ز چرخ نالهٔ وا اسعداه زود برآمد
چو روی علم نهان شد شکست پشت جهانی
[...]