گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

میخانه، ز کارگاه مانی خوشتر

مینای می، از برد یمانی خوشتر

این آب، ز آتش جوانی خوشتر

این آتش، از آب زندگانی خوشتر

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

پیمانه ی ما پر از شراب اولیتر

این کشتی نوح است، در آب اولیتر

زین هستی و نیستی، بمستی رستم؛

در دیر خراب هم، خراب اولیتر

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

ای رفته سوی خلد، ز دامان پدر

وی داده بچنگ غم گریبان پدر

با اینهمه مهربانی آخر دیدی

با جان پدر چه کردی ای جان پدر؟!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

ز آزردن جان خسته جانی بگذر

از قتل من پیر، جوانی بگذر!

شکرانه ی بازوی توانا، صیاد!

از کشتن صید ناتوانی بگذر!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

امشب دارم بجان ز تن سوز دگر

و امروز بدل ناوک دلدوز دگر

ای وای اگر بمن ز هجران گذرد

چون امشب و امروز، شب و روز دگر!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۱

 

این پرده که نقش چین خجل کرده نگر

زیبش ز بتان ناز پرورده نگر

خاموش، ازین بزم خوش آوازان بین

بی پرده پری رخان درین پرده نگر

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

آذر! دو جهان بدرگهش بنده نگر!

ز آن غمزه و خنده، کشته و زنده نگر!

صد زنده ازو کشته شود، غمزه ببین

صد کشته ازو زنده شود، خنده نگر!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

آذر! آن شوخ را در اندیشه نگر!

دلباخته دلبر جفاپیشه نگر!

آن رخ که چو لاله بود، چون خیری بین

آن دل که چو سنگ بود، چون شیشه نگر!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

چل سال، براه عاشقی کردم سیر

گفتم: شودم عاقبت کار بخیر

اکنون که باین روز فتادم، نالم

از چشم خوش تو، یا ز چشم بد غیر؟!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

ای جود تو از ابر برآورده نفیر

هست از کرمت روی کریمان چو زریر

نگرفتم اگر زر از تو، عذرم بپذیر

هرکس به تو گفت ده، به من گفت مگیر

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

زآن د رچو روم، عاشق زاری کم گیر؛

از صید گه خویش، شکاری کم گیر

از رفتن چون منی، مرنجان خاطر؛

از گوشه ی آستان، غباری کم گیر!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

از غالیه خاک این چمن بیخته گیر

ز آبش، بگلاب و مشک آمیخته گیر

صد گونه گل مرادش از هر گلبن

سر بر زده و شکفته و ریخته گیر

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

شب بیتو چو باشم، سحرم ناید باز

ور با تو نشینم، رسدم صبح فراز

در حیرتم از کار شب خود، کآن شب

چون با تو بود کوته و، چون بی تو دراز؟!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

هر مرغ که نامه ی من از تیهو و باز

آرد سوی تو، ناید از آن کوی تو باز

راه عجبی فتاده ما را بمیان

کز یک طرف است بسته، از یک سو باز

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

در کنج خرابه بر حصیری دو سه گز

با دخترکی گرم تر از دختر رز

هان می میخور، ورنه دل خود میخور،

هن لب میمز، ورنه لب خود میگز!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

جویم هر روز شب، که کاهد این سوز

گویم هر شب که: روز گردد فیروز

از عمر، چهل سال گذشته است و، هنوز

روز از پی شب گردم و شب از پی روز

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

تا کی شب و روز و روز، شب از سر سوز

نالم ز فراقت ای مه مهر افروز؟!

گفتی: شب و روزی دهمت دل، چه شود

کان شب امشب باشد و آن روز امروز

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

شبها دارم از آن مه مهر فروز

در سینه همه آتش و در جان همه سوز

گفتی: شب و روزت، ز چه شد تیره و تار؟!

آن موی چو شب ببین و، آن روی چو روز!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

امشب ز مه رخت شبم مهر افروز

و امروز، ز طلعت تو روزم فیروز

القصه ز روزان و شبان در همه عمر

بگذشت بمن شب امشب و، روز امروز!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

یاری که بود دردم ازوف درمان نیز

بگذشت و کشید از کفم دامان نیز

من در پی اینکه، باز گیرم دل ازو؛

او در پی آنکه، گیرد از من جان نیز!

آذر بیگدلی
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۸
sunny dark_mode