گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

در رزم بر فلک زنی ار پر دلی کند

آنجا که سرکشان بزمین درکشند پای

بندند بر خراج بحار آنکه هر بهار

گرددزابرهم چو صدف گون گهر نمای

این خود بهانه ئی است بگریدفلک همی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۲

 

بازوی ملک نیامیخت چو تو شمشیری

خامه و هم نیانگیخت چو تو تمثالی

از سرا پرده ی جاه تو هوا دهلیزی

وز ترازوی وقار تو زمین مثقالی

زخمه ی گرز، و،صلیل سرتیغت زعراق

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۳ - اثیر رفت و بحضرت سپرد گنج سخن

 

سماک قدرا، افلاک قدر تا، توئی آنک

به تیغ قادر بیچون قضای مقدوری

دماغ چرخ که پر بادکبر سلطنت است

به پیش امر تو تن در دهد به مأموری

سواد طره توقیع تو بر آتش رشک

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴

 

ای فکرت تو بکام کرده

بالای زمانه در زبانی

مرگ از کف خنجر تو جسته

با صد حیلت زنیم جانی

تا صدر جهان پیربنشست

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

ای گهرپاک کز خزاین افلاک

بر سر بازار آخشیج فتادی

آب جواهر بلون چهره ببردی

داد طراوت به حسن و ملح بدادی

در دل یاقوت خون زغبن گره شد

[...]

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲
۳
۴