گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱

 

بدخواه کسی به مقصد خود نرسد

یک ظن نبرد تا به خودش صد نرسد

من نیک تو خواهم و تو بدخواه منی

تو نیک نبینی و مرا بد نرسد

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲

 

تا تو دل را زکبر و زشهوت و آز

وز حقد و حسد بجملگی نکنی باز

بویی ز وصال او نیابی هرگز

خواهی تو به روزه باش و خواهی به نماز

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳

 

گر کعبه کنی خراب از بدخویی

وز آب جفا نقش شریعت شویی

باشد به از آن که همنشین خود را

در پیش ستایی وز پس بدگویی

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴

 

این جلوه گری به خلق راهی دگر است

بنمودن خویش پایگاهی دگر است

مقصود تو از گوشه کلاهی دگر است

از ره دوری که راه راهی دگر است

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۵

 

آن را که هوای نفس او معبود است

با خلق تو بودنش همه مقصود است

من بندهٔ آن کسم که در چهرهٔ خود

آن رنگ نماید که در او موجود است

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۶

 

مردم همه از زرق و فسون محرومند

وز جان و دل بوقلمون محرومند

اندیشهٔ تو جان و جهانی ارزد

سبحان الله که خلق چون محرومند

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۷

 

رازت همه دارای فلک می داند

کز موی به موی و رگ به رگ می داند

گیرم که به زرق خلق را بفریبی

با او چه کنی که یک به یک می داند

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۸

 

در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود

زهری که به جان رسید تریاک چه سود

ای غرّه به ظاهرت که آراسته ای

با نفس پلید جامهٔ پاک چه سود

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۹

 

دوری ز برادرِ نه صادق بهتر

دوری زبرادر منافق بهتر

خاک قدم یار موافق حقّا

از خون برادر منافق بهتر

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰

 

یاران زمانه پیچ پیچند همه

سودازدگان بی علاجند همه

بر هیچ مرید بد به هیچی منگر

قصّه چه کنم دراز، هیچند همه

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۱

 

میدان فراخ و مرد میدانی نه

یک مرد از آنها که تو می دانی نَه

مردان بینی به بایزیدان مانند

در باطنشان بوی مسلمانی نَه

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۲

 

تو لایق نکته های باریک نئی

جز درخور طبع تنگ و تاریک نئی

من فاسقم از حضرت او دور نیم

مسکین که تو زاهدی و نزدیک نئی

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۳

 

مادام که بار عقل هستی باقی است

از ظلمت جهل وانرستی باقی است

اندر نظر روح تو تا ما و من است

در نفس تو شرک و بت پرستی باقی است

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۴

 

یک جرعهٔ می زملک کاوس به است

وز تخت قباد و مردی طوس به است

هر صبحدمی که فاسقی آه زند

از زاری صوفیان سالوس به است

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۵

 

ای دل به صلاح اگر نشستی برسی

وین لشکر نفس اگر شکستی برسی

خود را به ریا چند نمایی زاهد

گر بنمایی چنانک هستی برسی

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۶

 

بی دیده اگر راه روی بی خبری است

تمکین مطلب ازو که او رهگذری است

قومی که مکرّمند از گفتهٔ حق

تشبیه به گاو و خر کنی عین خری است

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۷

 

آنچش نه از انبیا و از خود واداشت

مردان به حیل نشاید از خود واداشت

نابودن بد توان ولیکن نتوان

بدگویان را زگفتن بد واداشت

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۸

 

آن را که حرامزادگی عادت و خوست

عیب دگران به نزد او سخت نکوست

معیوب همه عیب کسان می طلبد

از کوزه همان برون تراود که دروست

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۹

 

در حق من ار یکی وگر صد گوید

بدگوی همیشه صفت خود گوید

چون نیکی خویشتن به من می بخشد

نیکش بادا هر که مرا بد گوید

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۰

 

بی هیچ یقین چو بدگمانی باشی

بد باشی اگر چه نیک دانی باشی

تو عمر به بد گفتن من صرف مکن

من سود کنم تو در زیانی باشی

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۵