گنجور

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

تا در چشمم نشسته بودی در تاب

پیوسته همی بریختی در خوشاب

و اکنون که برون شدی برستم ز عذاب

چون دیده ز خس برست کم ریزد آب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

گفتی که کیت بینم ای در خوشاب

دریاب مرا و خویشتن را دریاب

کایام چنان بود که شبها گذرد

کز دور خیال هم نبینیم به خواب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹

 

گفتی به پیش خواجه که این غزنوی غرست

زان رو که تا مرا ببری پیش خواجه آب

گر تو دروغ گفتی دادت به راستی

هم لفظ غزنوی به مصحف ترا جواب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

تا نهان گشت آفتاب خواجگان در زیر خاک

شد لبم پر باد و دل پر آتش و دیده پر آب

چشمها نشگفت اگر شد پر ستاره بهر آنک

روی بنماید ستاره چون نهان شد آفتاب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح عمادالدین سیف‌الحق ابوالمفاخر محمدبن منصور

 

ای به همت بوده بی‌سعی سپهر و آفتاب

خشکسال خاطر دریاب ما را فتح باب

ای مرا در روضهٔ فضل آوریده بعد از آنک

دیده بودم در دو ماه از ده فضولی صد عذاب

گاهم این گفتی تو مردم نیستی از بهر آنک

[...]

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۸ - در جواب عقل «‌و سقیهم ربهم شراباً طهورا»

 

من مسکین در این رباط خراب

ساخته خانه بر ره سیلاب

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۳ - وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ

 

با تو بودست در الست خطاب

با تو باشد به روز حشر حساب

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۳ - فصل فی ذم الظلم

 

کرد بنیاد ملک‌، ظلم‌، خراب

رفت خورشید عدل زبرسحاب

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۷ - فصل فی ختم الکتاب

 

هست معنیش اندرون حجاب

چون عروس زمشک بسته نقاب

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode