به حکم شاه دین بر کوفه رفتن چون مصمّم شد
بساط خرّمی برچیده و ماتم فراهم شد
حرام اندر جهان گردید عیش و عشرت و شادی
چو او ساز سفر بنمود آغاز محرّم شد
به وصف قدر و جاه او همین بس کز همه یاران
پی تبلیغ فرمان حسین مسلم مسلّم شد
به پیش اهل دانش چون مسلّم بود در رفعت
به معراج شهادت از برای شاه سلّم شد
به فرد جان نثاری فرد بود از همگنان یکسر
که در ثبت شهادت از همه یاران مقدّم شد
سزد، بر ممکناتش افتخار اندر نسب کاو را
حسین بن علی بن ابیطالب پسر عمّ شد
به جز با ابن عمّش شاه دین تمثیل قدر او
مثال ذرّه و خورشید یا دریا و شبنم شد
مقام تختِ بخت او به رفعت برتر از کرسی
اساس قصر قدرش در فراز عرش اعظم شد
به میزان خرد با ذرّه یی از قدر و مقدارش
دو عالم را بسنجیدم به وزن از، ارزنی کم شد
ندانم پایه ی جاه و جلالش را ولی دانم
پی تعظیم پیش رفعتش پشت فلک خم شد
وجود و بود او نُه چنبر افلاک را مرکز
نوال جود او در قسمت ارزاق مقسم شد
امیری شیرگیری آنکه در رزم پلنگانش
به گاه صید شیر چرخ چون کلب معلّم شد
قدر پیوسته هم پرواز شد با طایر تیرش
اجل با تیغ خونریزش به روز رزم همدم شد
همانا تیغ در دستش بسان آتش سوزان
همانا نیزه در شستش بسان مار ارقم شد
سراسر در جهان دشمن فرو نگذاشتی یک تن
به میدانی که پای عزم او در رزم محکم شد
میان فرق خصم و برق تیغش فرق نتوانم
که حرف حرقِ برق تیغ او با فرق مدغم شد
عدو گردید یکدم جرعه نوش ساغر تیغش
به کامش تا به روز حشر شهد زندگی سمّ شد
به هرکس صرصر تیغش وزیدی می توان گفتن
اگر از اهل جنّت بود، واصل بر جهنّم شد
رُخش جنّت قدش طوبی لبش کوثر دلش دریا
به هر عضوی ز سر تا پا بهشتی را مجسّم شد
کفش کافی دلش صافی به عهد خویشتن وافی
گواهش در صفا رکن و مقام و حجر و زمزم شد
ولی با اینهمه جاه و جلال و قوّت و قدرت
اسیر کوفیان گردید و توام با دو صد غم شد
چو سوی کوفه شد بگرفت عهد و بیعت از کوفی
ولیکن بستن و بشکستن آن عهد با هم شد
در اوّل از وفا بستند عهد آن ناکسان امّا
در آخر از جفا آن عهد، عهد قتل و ماتم شد
وفا ز اهل جهان هرگز مجو کاسم وفاداری
به عالم ناقص و کم چون منادای مرخّم شد
ز بس جور و ستم زان بی وفایان رفت بر مسلم
دل زار «وفایی» در غمش پیمانهٔ غم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به وصف سفر امام حسین (ع) به کوفه میپردازد و از فضای ماتم و اندوهی که بر جامعه حاکم شده، سخن میگوید. او میگوید که با آغاز محرم، شادی و خوشی در جهان حرام شده است. در وصف شخصیت مسلم بن عقیل، به مقام و اهمیت او اشاره میکند و او را پیشوای علم و دانش معرفی میکند که در راه ترویج فرمان حسین (ع) جان خود را تقدیم کرد.
شاعر به رشادتهای مسلم اشاره دارد و او را در میدان جنگ با دشمنان توانا و نام آور توصیف میکند. اما با وجود جلال و قدرت او، مسلم در نهایت اسیر بیوفایی کوفیان میشود و عهد و پیمانهایی که با او بستند، به خیانت تبدیل میشود. در نهایت، شاعر از ناامیدی و از دست دادن وفا در جهان میگوید و غم و اندوه مسلم را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که تصمیم به سفر به کوفه به فرمان شاه دین گرفته شد، حال و هوای شادمانی از بین رفت و غم و اندوه حاکم شد.
هوش مصنوعی: در دنیا، لذت و خوشی حرام شد، وقتی او سفر را آغاز کرد و محرم شروع شد.
هوش مصنوعی: اینقدر درباره ارزش و مقام او بگویم که از میان تمام یاران، تنها او بود که در تبلیغ و ترویج فرمان حسین، به صورت مسلم و قطعی شناخته شد.
هوش مصنوعی: در حضور دانشمندان، چون این موضوع واضح و مسلم بود که مقام شهادت برای شاه از درجات عالی و بلند است، بر همین اساس به او عزت و احترام خاصی داده شد.
هوش مصنوعی: فردی که جان خود را فدای دیگری میکند، از دیگران متمایز است و در میان یارانش، در ثبت شهادت و فداکاری، جلوتر از همه قرار دارد.
هوش مصنوعی: شایسته است که بر موجودات افتخار کنیم، زیرا حسین بن علی بن ابیطالب، پسر عموی اوست.
هوش مصنوعی: شاه دین از نظر مقام و ارزش به قدری بالا است که نمیتوان او را با هیچکس دیگر مقایسه کرد. او مثل ذرهای در مقابل خورشید یا دریا در برابر شبنم میماند؛ تفاوتی چشمگیر و غیرقابل تصور.
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه او به قدری بالا و رفیع است که از بالاترین کرسیها و عرش الهی نیز برتر و والاتر شده است.
هوش مصنوعی: من با استفاده از خرد خود و به اندازهای اندک از اهمیت آن، دو عالم را اندازهگیری کردم و نتیجه گرفتم که ارزشمندی آنها به حدی ناچیز است که از یک دانه ارزن هم کمتر است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه مقدار مقام و عظمت دارد، اما میدانم که به خاطر بزرگی و احترامش، آسمان به زیر پا افتاده و خم شده است.
هوش مصنوعی: وجود او همچون مرکزی است که نُه ناحیه آسمانی را در بر میگیرد و کرم و بخشش او در توزیع روزی و روزیها نقش دارد.
هوش مصنوعی: شخصی با مقام و قدرت مانند امیر وجود دارد که در جنگها و نبردها چنان شجاع و قوی است که وقتی به شکار میپردازد، مانند یک مربی و راهنما برای حیوانات وحشی عمل میکند.
هوش مصنوعی: قدر همیشه با پرواز پرندهای همراه بود که اجل با تیغ خونیاش در روز جنگ همدم شد.
هوش مصنوعی: او همچون آتش سوزان، تیغش را در دست دارد و نیزهاش در دستش مانند مار میزند و خطرناک است.
هوش مصنوعی: در سراسر جهان هیچ دشمنی را باقی نگذاشتی که در میدان نبرد، اراده و عزم او به طور کامل محکم و استوار نشود.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تضادی که بین دشمن و سرعت تیزی شمشیرش وجود دارد اشاره میکند. او میگوید که نمیتواند تفاوتی میان نیروی حمله دشمن و ضربه سریع شمشیرش قائل شود، زیرا قدرت و شدت آنها به هم گره خورده و در هم تنیده شدهاند. به عبارت دیگر، خطر و تیزی شمشیر به حدی نزدیک هستند که تفکیک آنها از هم دشوار است.
هوش مصنوعی: دشمن لحظهای دلش را به نوشیدن یک جرعه ساغر خوش کرده، اما تیغش را در دهانش گذاشت تا روز قیامت زندگیاش مانند زهر به کامش بیافتد.
هوش مصنوعی: هر کس که در زندگی خود با شدت و سختی روبرو میشود و به راحتی تحت فشار قرار میگیرد، میتوان گفت حتی اگر فردی خوب و نیکوکار باشد، ممکن است در حالتی نامناسب به عواقب بدی دچار شود.
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند بهشت و قامتش شبیه درخت طوبی است. لبهایش مانند کوثر و دلش مانند دریاست. از سر تا پا، هر عضوش تجسمی از بهشت را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: کفشهایش نشاندهندهی دل پاک و وفاداریاش به عهدی است که بسته است. گواه صداقت او در جاهای مقدسی همچون مقام و حجر، و همچنین در زمزم مشخص شده است.
هوش مصنوعی: با وجود همه عظمت و قدرتی که داشت، در نهایت به دست کوفیان گرفتار شد و با دلی پر از غم و اندوه مواجه گردید.
هوش مصنوعی: وقتی که به کوفه رفت، از مردم آنجا بیعت و پیمان گرفت، اما در عین حال، شکستن و نقض این پیمان به راحتی اتفاق افتاد.
هوش مصنوعی: در ابتدا، آن افراد بیوفا وعده دوستی و وفاداری دادند، اما در نهایت با خیانت و بیمهری، آن وعده به موجب قتل و فاجعهای تبدیل شد.
هوش مصنوعی: هرگز از افراد این دنیا وفاداری و صداقت نطلب، زیرا وفاداری در میان این نوع انسانها که ناقص و کمبود دارند، به سادگی یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمی که از آن بیوفاها دیدم، دل بیمار و رنجور من به شدت غمگین شده است و حالا همه احساسات و غمهایم انبوه شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در هم شد
علم برکش که بر خوبانت سلطانی مسلم شد
فگندی برقع از روی و زیعقوبان بشد دیده
گذشتی بر سر بازار و حسن یوسفان کم شد
دلم می خواستی پاره، عفاک الله چنان دیدی
[...]
به دل باشد گران چشمی که بی اشک دمادم شد
غبار خاطر باغ است هر ابری که بی نم شد
من عاجز نفس چون راست سازم زیر بار او؟
که از تکلیف بار عشق پشت آسمان خم شد
پریشانی شود شیرازه جمعیت خاطر
[...]
کسی کو با بتی شیرین زبان همراز و همدم شد
به غیر از حرف او از هرچه لب بربست و ابکم شد
فرو بربست گوش جان زحرف این و آن چندان
که بر اسرار جانان از سروش غیب ملهم شد
به راه دوست داد از شوق جان شد زنده جاویدان
[...]
چو ظل خسروی از خاتم شه برتر از جم شد
خرد گفت از شهان به ظل سلطان بود و خاتم شد
جم وقت این ملکزاده است اکنون کز شهی خاتم
بساطی صرح و خنگش باد و تختش مسند جم شد
همی شکرانه را آن سان بود زین جشن گنج افشان
[...]
سپه را گاه زاری بر سپهسالار اعظم شد
که از سوگش دل شه خسته و پشت سپه خم شد
نه یک تن کم شد از ایران که مانا صد هزاران تن
که هر یک بر هزاران تن فزود اندر هنر گم شد
بنال ای چرخ بازاری و کن اشک از بصر جاری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.