چنان سدّی ز چین بسته است آن زلفین گیسویش
که یأجوج نگه را نیست ره در کشور رویش
نگردد تا سپاه خط تمامی جمع، ممکن نیست
خلاص اسکندر دل از عقابین دو ابرویش
رُخش گوئی بهشت است و دهان کوثر قدش طوبی
دو صد حور و دو صد غلمان همیشه مات در کویش
و یا رویش بهار است و جبین چون لالهٔ حمرا
قدش سرو و دو چشمش نرگس و سنبل بود مویش
اگر گویم که شیرین است یا لیلی، روا باشد
که صد فرهاد و مجنون، چشم و دل دارند بر سویش
اگر طعنه زند بر ماه و خور، نبود عحب، زانرو
که باشد هر دو تصویر دو چشم مست جادویش
صبوحی خاک بر سر کن ز چشمان آب خون جاری
که عشق آتش بود دلبر به یادت میجهد خویَش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من دست بازی می کند هر لحظه با مویش
معاذالله که گر ناگه ببیند چشم بدخویش
گهی کز در برون آید به عیاری و رعنایی
زهی تاراج جان و دل به هر سو کاوفتد هویش
گرفته آتش اندر جان و می سوزد همه مستی
[...]
مرا از روی هر دلبر تجلی میکند رویش
نه از یکسوش می بینم که میبینم ز هر سویش
کشد هر دم مرا سویی کمند زلف مه رویی
که اندر هر سر موئی نمیبینم بجز مویش
ندانم چشم جادویش چو افسون خواند بر چشمم
[...]
نمیخواهد که دست کس رسد بر طاق ابرویش
بود پیوسته آن ابرو بلند از تندی خویش
چنین در خاک و خون افتاده ام مگذرا ای همدم
که میترسم بخون من کشد تهمت سگ کویش
پی تسکین دل خواهم نشینم پهلویش لیکن
[...]
بکویش می روم بهر تماشای مه رویش
تماشاییست از رسواییم امروز در کویش
ندارم تاب تیر غمزهای آن کمان ابرو
مگر سویم بتندی ننگرد تا بنگرم سویش
چه حاجت با رقیبان دگر در منع من او را
[...]
مباش ای مدعی خوش دل که از من رنجه شد خویش
که شمشیر و کفن در گردن اینک میروم سویش
هلالآسا اگر ساید سرم بر آسمان شاید
که باز از سر گرفتم سجدهٔ محراب ابرویش
ز بس کز انفعالم مانده سر در پیش چون نرگس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.