ملامت می کنند از شورش حالی که من دارم
جنون دیوانه می گردد ز افعالی که من دارم
بنازم مغفرت را جوش بحر اضطراب است این
گریزد معصیت از ننگ اعمالی که من دارم
نگنجد در دل اندیشه سودایی که من دارم
نمی دانم چه خواهم کرد با حالی که من دارم
اسیرم بیخودی محوم نمی دانم که را دیدم
نگنجد در دل آیینه تمثالی که من دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.