گنجور

 
اسیر شهرستانی

شکفتن در ریاض خاطرم بیکار می‌ماند

گل از یاد بهارم در طلسم خار می‌ماند

خموشی بس که کاهیده است مغز استخوانم را

سخن از ناتوانی بر لب اظهار می‌ماند

پریشان نغمه‌ای زان طره بر تار نفس دارم

زبان از حرف می‌افتد سخن از کار می‌ماند

نبیند چشم بد حرزی به بازوی وفا بندم

غبارم در سر کوی کسی بسیار می‌ماند

بهار عیش‌فرسایی شکار مطلب‌آرایی

خمار جان‌گداز و حسرت بسیار می‌ماند

نمی‌فهمم زبان اینقدر افسانه‌پیرایی

گره در خاطر تسبیح یا زنّار می‌ماند

اسیر از دودمان من چراغ شعله روشن شد

در آتش گر نباشم سوختن بیکار می‌ماند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

بیا کامشب به جان بخشی به زلف یار می‌ماند

جمال ماه نورافشان بدان رخسار می‌ماند

به گرد چرخ استاره چو مشتاقان آواره

که از سوز دل ایشان خرد از کار می‌ماند

سقای روح یک باده ز جام غیب درداده

[...]

شیخ بهایی

تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم

کنون میمیرم و از من تب زنار می ماند

صائب تبریزی

ز اسباب جهان حسرت به دنیادار می‌ماند

ز گل آخر به دست گل‌فروشان خار می‌ماند

به آزادی توانگر شو که در ایام بی‌برگی

همین سرو و صنوبر سبز در گلزار می‌ماند

سبک‌مغزان بزم خاک معذورند در مستی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

ازین حسرت که دور از دامن دلدار می‌ماند

ز شیون پنجهٔ دستم به موسیقار می‌ماند

درین گلشن کسی را چون امید عافیت باشد؟

که رنگ گل به رنگ مردم بیمار می‌ماند

بهای باده را پیر مغان گر جنس می‌گیرد

[...]

صامت بروجردی

دو زلفت ای صنم چون عقرب جرار می‌ماند

شکنج طره خم در خمت چون مار می‌ماند

به صیادی چون آهوی دو چشمت می‌شود مایل

دو ابروی کجست چو نخنجر خونخوار می‌ماند

به گلزار جمال بی‌مثالت بسته‌ام دل را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه