دامن صحرا و کوه از دامن گلچین گذشت
بسکه گلگون کوهکن را در نظر رنگین گذشت
نقل شیرینی ز خسرو ماند آخر یادگار
جان شیرین داده نتوانست از شیرین گذشت
شد شفق زاری که سامان گلستان پاک سوخت
صبحدم گلناریت در خاطر غمگین گذشت
غنچه محجوب او دیدم دلم آمد به یاد
مصرعی در پرده خواندم بر لبش تحسین گذشت
خنده هر گل جدا صبحی به بار آورده است
از چمن دانسته نتوان با دل غمگین گذشت
چون گهر شبنم به درج غنچه پنهان شد ز شرم
گفتگوی تازه ای زان خنده رنگین گذشت
خوش بهاری بود بزم از قصه رنگین عشق
جای سرو و گل حدیث خسرو و شیرین گذشت
می گدازم گر خیالت در دل کس بگذرد
راست می پرسی نیاید از اسیرت این گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.