خجلت الفت کشد هر دل که با ما صاف نیست
نسخه ای رنگین تر از مجموعه انصاف نیست
سینه صافم دوست از دشمن نمی داند دلم
می زنم داد محبت با دو عالم لاف نیست
صید معنی گشته ام پیشش گواه حال من
باطنم چون ظاهر آیینه صورتباف نیست
نقد هستی صرف یغمای محبت کرده ام
گر شود صد عمر صرف یک نگه اسراف نیست
مهربانی با تغافل دوستی با دشمنی
بی مروت عالم بیداد را اعراف نیست
گرمی بازار دل را عیبپوشیهاست تنگ
هر که قلب خلق رایج نشمرد صراف نیست
چون اسیر خاکسار از جام عشرت سر خوشم
شکرها دارم که قدرم صید استخفاف نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پیچیده در رابطه با عشق و دوستی میپردازد. شاعر به خجلت و سوز دل از ناپاکیها و نفاقها اشاره میکند و میگوید که قلب صاف او از دشمنی خبر ندارد. او میگوید که صرف محبت و عشق، حتی اگر عمرش را صرف کند، اسراف نیست. در این شعر، گرمی دوستی و محبت با بیرحمی و ناپایداری دنیای اطراف تضاد دارد. شاعر از وضعیت خود به عنوان یک عاشق مجروح سخن میگوید و میافزاید که شکرگزار است که در این عشق کمتر از تحقیر قرار میگیرد. در مجموع، این شعر تلاشی است برای بیان پیچیدگیهای احساسات انسانی در زمینه عشق و دوستی.
هوش مصنوعی: هر دلی که با ما صمیمی و یکدل نیست، به خاطر خجالت و شرم، احساس ناراحتی میکند. هیچ چیز بهتر و زیباتر از انصاف و عدالت نیست.
هوش مصنوعی: دل من پاک و صاف است و کسی از دشمنیهای او خبر ندارد. بدون تردید، من با تمام وجودم از محبت سخن میگویم و این حرفها فقط برای نمایش نیست.
هوش مصنوعی: من به نوعی شکار او شدهام و او شاهد وضعیت من است. باطن من مانند ظاهر آینه است و هیچ چیز پنهانی در آن نیست.
هوش مصنوعی: من داراییام را برای عشق و محبت خرج کردهام، و اگر یک نگاه به آن عشق صرف صد عمر شود، این هزینهای بیهوده نیست.
هوش مصنوعی: در این عالم، مهربانی ممکن است با بیتوجهی همراه باشد، و دوستی با افرادی که بیرحم هستند، نشاندهندهٔ بیعدالتی است. در واقع، این دنیا شاهد نابرابریها و بیمروتیهای زیادی است.
هوش مصنوعی: دل آدمی با عشق و محبت گرم میشود و این محبت به نوعی میتواند نقصها و کمبودها را بپوشاند. اما اگر کسی نتواند احساسات و محبت دیگران را درک کند و به آنها بها ندهد، نمیتوان او را در زمرهٔ اهل محبت و معرفت دانست.
هوش مصنوعی: من به خاطر این که در دنیای سخت و خاکی به سر میبرم و در عوض از شادی و لذت عشق بهرهمندم، شکرگزارم. احساس میکنم که ارزش و منزلتم بیشتر از آن است که به راحتی و سادگی به دست آید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست
کشتی ما را به خشکی بستن از انصاف نیست
می توانست از زر گل کرد ما را بی نیاز
حیف گوش باغبان را پرده انصاف نیست
گوهر نایاب را بتوان به شیرینی خرید
[...]
وضع ترتیب ادب در عرصهگاه لاف نیست
قابل این زه کمان قبضهٔ نداف نیست
از عدم میجوشد این افسانههای ما و من
گر به معنی وارسی جز خامشی حراف نیست
غفلت دلها جهانی را مشوش وانمود
[...]
هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست
گر وکالت هم فتد در چنگشان انصاف نیست
شاه و دربار و وزارت عز و جاه و ملک و مال
هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست
عاقلان دیوانهام خوانند و چون مجنون مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.