گنجور

 
اسیر شهرستانی

نی همین نقش پی شوق جنون پیما دل است

شبنم خاری که می بینی در این صحرا دل است

جای حاصل آرزوی تشنه خرمن کرده ایم

قطره باران ابر ناامیدی ها دل است

با هجوم آرزو شوق سبکرو چون کند

از سرشکم قطره تا گوهر در این دریا دل است

ترک مطلب با دو عالم آرزو خوش کرده ایم

اختیار کیسه پردازان سودا با دل است

تا چها خرمن کند صحرای دهقان جنون

حاصل خاری که می روید از اشک ما دل است

دارد این ویرانه را سیل فنا معمورتر

هر دو عالم گر نباشد کار عاشق با دل است

گر شود از دورگردی محرم بزم اسیر

دشمن آیینه می گردم که سر تا پا دل است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

نیست یک تن در جهان گویا، اگر گویا دل است

چشم بینا پرده خواب است اگر بینا دل است

هست از وحدت خزان و نوبهار او یکی

بوستان آفرینش را گل رعنا دل است

هیچ جا چون شعله جواله اش آرام نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه