دل فدا کرده ایم و جان بر سر
خانمان باخته جهان بر سر
حاجیان گر به پا به مکه روند
خوش رواننند عاشقان بر سر
دامنش را اگر به دست آریم
سر به پایش نهیم و جان بر سر
بس که سودای زلف او پختیم
دیگ سودا رود روان بر سر
خاک پایش که تاج فرق من است
می نهم همچو سروران بر سر
خم می خوش خوشی به جوش آمد
رفت مستانه این زمان بر سر
بت پرست ار ببیند این بت من
سر ببازد روان بتان بر سر
خوش میانی گرفته ام به کنار
تا چه آید از این میان بر سر
نعمت الله جان به جانان داد
دل و دین نیز این و آن بر سر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.