گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آب حیات از لب ساقی به ما رسید

این مرحمت نگر که به ما از خدا رسید

دل دردمند بود ولی یافت صحتی

از دُرد درد او به دل ما دوا رسید

ما دست برده ایم ز شاهان روزگار

تا دست ما به دامن آن پادشاه رسید

مطرب نواخت ساز حریفان بینوا

ذوقی از آن به من بینوا رسید

هر رهروی که رفت رسید او به منزلی

جاوید می رود به نهایت کجا رسید

بحریست بحر ما که ندارد کرانه ای

جز ما دگر کسی نتواند به ما رسید

میراث سید است که ما را رسیده است

این سلطنت ز سید هر دو سرا رسید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode