گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آب حیات از لب ساقی به ما رسید

این مرحمت نگر که به ما از خدا رسید

دل دردمند بود ولی یافت صحتی

از دُرد درد او به دل ما دوا رسید

ما دست برده ایم ز شاهان روزگار

تا دست ما به دامن آن پادشاه رسید

مطرب نواخت ساز حریفان بینوا

ذوقی از آن به من بینوا رسید

هر رهروی که رفت رسید او به منزلی

جاوید می رود به نهایت کجا رسید

بحریست بحر ما که ندارد کرانه ای

جز ما دگر کسی نتواند به ما رسید

میراث سید است که ما را رسیده است

این سلطنت ز سید هر دو سرا رسید

 
 
 
امامی هروی

یا ساقی الصبوح که پیک صبا رسید

در دور دولت آی که نوبت بما رسید

خورشید را طلوع شد از معجر کلیم

گر همدم مسیح نسیم صبا رسید

صبح دوم که زنده کند مرده را بدم

[...]

صفایی جندقی

چون صبح عید هفتم ماه رجب رسید

از شش طرف نوید هزاران طرب رسید

دل گفت جان به مقدم او کن فدا که باز

غارتگر عجم شه ی ترکان عرب رسید

سرگرم قتل کیست که چون مهر بامداد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه