گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

موج و حباب و قطره درین بحر ما یکیست

نقش و حباب گرچه هزارند با یکیست

درمان درد دل چه کنم ای عزیز من

از دوست می رسد همه درد و دوا یکیست

ما و شرابخانه و رندان باده نوش

فارغ ز دو سرا بر ما دو سرا یکیست

تمثال صدهزار در آئینه رو نمود

دیدیم آن یکی و همه نزد ما یکیست

گر آشنای خویش شوی نزد عاشقان

معشوق و عشق و عاشق و آن آشنا یکیست

چون عقل احول است دو بیند غریب نیست

بنگر به عین عشق که شاه و گدا یکیست

سید ز جود خویش وجودی به بنده داد

معطی نعمة الله ما و عطا یکیست

 
 
 
فیاض لاهیجی

عالم تمام نوحه‌کنان از برای کیست؟

دوران سیاه‌پوش چنین در عزای کیست؟

نیلی چواست خیمة نه توی آسمان؟

جیب افق دریده زدست جفای کیست؟

دیگر غم که گونه خورشید را شکست؟

[...]

حزین لاهیجی

پیغام غنچه با دم مشکل گشای کیست؟

بوی گل گسسته عنان در هوای کیست؟

بر گرد اوست کعبه و بتخانه در طواف

دولتسرای دل حرم کبریای کیست؟

سنبل به بر، بنفشه در آغوش می کشد

[...]

صفای اصفهانی

بر کوهسار انی انا الله ندای کیست

در کثرت این ترانه وحدت صدای کیست

آواز آشناست ولی آشنای کیست

از هر چه هست کرده ظهور این لقای کیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه